وبلاگ :
کميل
يادداشت :
نقد الحال
نظرات :
0
خصوصي ،
7
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
سيدمجيد حسيني
جناب آقاي عباسي ، باز هم ممنون که فضا را براي بحث بيشتر آماده کرديد.
در مورد بند اول نوشته تان ، اگر نهج البلاغه و اتفاقا همين بند مورد اشاره را قبول داريد پس اميرالمومنين که ولي بودنشان مورد اتفاق است خود را صاحب حقي غصب شده ميدانند که بنابر مصالحي از آن گذشته اند ، آيا غاصبين حق ولي خدا ميتوانند دوستان و همراهان او در مسير ظلمت به نور باشند ؟ آيا غصب کنندگان اين حق به تعبير اهل سنت و شيعيان نوانديش ، بي ارزش ، هويتشان نامعلوم است ؟ کدام عقل سليمي مي پذيرد که عده اي سارق، بگوييد سارق استخوان خوک، يا نعليني که از فرط وصله زدن بي ارزش شده ، همراهان اصلي ولي خدا در اين راه باشند؟ اميدوارم که بنا بر نص قران کريم کسي در ولي بودن علي بن ابيطالب در هدايت عالم ترديد نکند .
در مورد نکته دوم هم که عرض کرده بودم که اطلاعات تاريخي من ناقص است اما آنچه که ميدانم اين است که امپراطوري ساساني آغاز کننده حمله نبوده و البته ممکن است آنقدر هم پوشالي نبوده که با حمله اول لشکر عمر از هم بپاشد و براي اين کار نياز به چهار حمله بوده است . اگر آنها کمر به از بين بردن اسلام بسته بودند که طبيعتا ميبايست آغاز گر جنگ باشند نه مدافع و منفعل!
در مورد بند سوم هم که خدا خيرتان بدهد و مرحبا بناصرنا، حداقل يکي از آن چهار شخصيت مورد تکريم ، به تصريح خود شماکسي است که جدا بودن صفش نه تنها از ولي خدا ، بلکه از کساني که اندک نسبتي با آموزه هاي ديني داشتند کاملا جداست و قطعا مسيري که خداوند در آيت الکرسي تبيين کرده گروه سومي ندارد يا با ولي يا عليه ولي!
و مطلب آخر اينکه هر کسي را ميتوان خودش و صف و جبهه اش را در اين مبارزه از طريق دوستانش هم شناخت ، قطعا قرار دادن کساني که حاميان معاويه ابن ابي سفيان و نصب کنندگان او و عاملان اعطاي پست و مقام به ساير اذناب بني اميه بوده اند( که شما خودتان بني اميه را قطعا اولياء شيطان دانسته ايد) کار خطايي نيست ، البته اينطوري رشته سر دراز پيدا ميکند و حداقل تا مقام خليفه دوم که عامل نصب معاويه بوده پيش ميرود! خدا را شکر که صف بندي سه نفر از اين اولياي مقرب(علي ، عمر و عثمان) معلوم شد ، حالا مانده تکليف نفر اول ! کمک کنيد که جاي او را هم در اين پازل پيدا کنيم ، احساس ميکنم حالا که همه قطعات جور شده ، پيدا کردن جاي اين قطعه کار سختي نباشد!
پاسخ
اجمالاً در مورد ايران ساساني ميگويم که پس از نامه پيامبر به شاه ساساني و مسائل پس از آن ، يکي از اقداماتي که از طرف حکومت ساساني عليه مسلمانان صورت گرفته اين بوده است که به هم پيمانان خود از مناطق عرب نشين که تحت الحمايه حکومت ساساني بوده اند مأموريت داده ميشود تا سر پيامبر را ببرند و به خدمت جناب شاه بفزستند. حال آيا شما اين را شيطنت و اقدامي تاريک مآبانه و دسيسه عليه فرد اول روشنائي يعني پيامبر و تمهيد حمله و توطئه نميدانيد؟يعني اقدام به کشتن پيامبر را چگونه بايد هيچ اقدامي از جانب ايران دانست؟ به نظر ميرسد سريال جومونگ شما را واداشته است تا حمله را حتماً با عبارت حمله کنييييييييييد جومونگ مآبانه تصور کنيد و اين قبيل تمهيدات را که اتفاقاً در عين شيطنت خطرات و عوارضش بسيار کمتر است ، بدان توجه نکنيد.