سلام بر سيد عزيز...درسته سوالاتم واضح نبود.. خب الان هم دير نشده واضح سوال مي کنم:..1- آيا قبول داريد که طيف جناب هاشمي و همين دولتمردان اعتقادي به حضور قاطبه مردم در صحنه ندارند؟2- بر چه اساس و استنادي احمدي نژاد را وابسته به جناح و گروهي سياسي مي دانيد در حالي که در عمل اگر چه کمک زيادي براي حضور ايشان کردند ولي ايشان برعکس امتيازي به اين گروه ها نداد؟3- آيا حافظه تاريخي شما چيزي غير از اين را مي گويد که اين تيم فعلآً بر سر کار آمده همان کساني هستند که از اوايل انتقلاب به نوعي قدرت را در دست داشتند و اکثر ضعف هاي مديريتي و سياست ها غلط اجرايي کشور نشات گرفته از افکار اين آقايان است؟ آيا بايد انتقاد هاي تند بزرگان خودمان و اطرافيانمان در آن سال ها بر عليه اين گروه را فراموش کنيم... در مورد گفته هاي متناقض ايشان در آن سال ها و حرف هايشان در امروز چيست؟... مويد باشيد
باسلام مجدد..اما مردم...حلقه گم شده و زينتي روي طاقچه اتاق کار عزيزاني که شما حامي آنها هستيد و يا حداقل شيوه آنها را بيشتر مي پسنديد...به فرموده جناب هاشمي در کتاب هاشمي بدون روتوش که مورد تاييد شما هم حتماً هست.. نياز به مردم جز 20-30 درصد از آنها را شامل نمي شود.. دقيقاً تفکر ليبرالي و متضاد با امام راحل عزيز که البته اين جمله از ايشان در گفتار کساني مانند جناب سريع القلم نمود پيدا کرد و حتي از اين پاراگراف شما هم همين بو ساطع مي شود که مردم نمي دانند ... و اصلاً نمي دانند ... و ملوکشان بايد به آنها بفهمانند..به نظر مي رسد خيلي راحت مي توان اين گزينه را کنار گذاشت و به ديگر مسائل مهم تر پرداخت و اين خود کاناليزه خواهد شد.. کما اينکه شد... و به اشاره شما خوب هم کاناليزه شد و خدا نکند که دوباره اين کانال برفکي بزند و سوراخي درآن ايجاد شود و.... تا راي مردم آنچه نشود که ما نمي خواهيم!!!مي بينيد که مردم را هم براي خود مي خواهيم...
مطلب گم نشود.. حرف اين است که اگر هم گروه و جرياني ايشان را بر سر کار آورد با مثلاً جدايي احمدي نژاد از اين گروه ها... ديگر فصل مشترکي بين اقتدارگرايان؟! و ايشان وجود نداشت... خب پس ايشان ديگر خطري نداشت... پس ديگر "نه" به احمدي نژاد معناي واقعي خودش را از دست مي دهد.. مگر با بررسي کارها و عملکرد ايشان که مي تواند مانند هر مسئولي مورد نقد واقع شود...
باسلام و تشکر از جواب شما...منظورم از بيانيه تقريباً همان چيزيست که به نام قانون اين وبلاگ کليد خورده و نوشته شد... بماند..هميشه بنده شما و امثال زيباکلام را از کساني مي دانم که بحث کردن با آنها بسيار آسان است و اگر به نقطه مشترک نرسيم به نتيجه خواهد رسيد.. چرا که رو بحث مي کنيد و مي دانيد چه مي خواهيد... اگر چه در ظاهر مانند اين مطلبتان ناگفته ها بر جاي مي گذاريد که نقطه کور مطلب مي شود... برويم سر عرايض بنده...اول از همه بگويم وقتي مي فرماييد احمدي نژاد نه! بنده ناخودآگاه شما را در جبهه مقابل و همداستان با کساني مثل هاشمي و روحاني مي دانم... پس شما برعکس خيلي ها همه اين جريانات را بازي نمي دانيد و دو جريان يا شايد هم بيشتر را در تقابل واقعي با هم به حساب مي آوريد... در کل مطلب به جرياني اشاره کرديد که باعث بر سرکار آمدن احمدي نژاد شده.. قطعاً منظورتان اصولگرايان نيست چرا که در هر دو انتخابات و حتي اين آخري گزينه هاي اين دو با هم فرق داشتند..84 لاريجاني و به نوعي رضايي و 88 هم رضايي... منتها به دليل اينکه اين جريان حدود و مرز مشخصي ندارد و با خودش نمي داند چندچند است مي بينيم که ابتدا به دليل حمايت رهبري از احمدي نژاد خود را به ايشان نزديک و با فاصله گرفتن او از اين گروه در ابتداي سال88 بانامه تحميلي اين جريان به رهبري کليد جدايي اين جريان رسماً زده مي شود و الي آخر که خود مي دانيد...
باسلام بر سيد بزرگوار خودمان...مطالبي که مرقوم فرموديد اگر چه به بيانيه يک حزب شبيه بود و دستورالعمل هاي مرسومه آنها پس لاجرم جاي نقدي باقي نمي گذارد. ولي بنده حقير بر آن شدم تا در مورد اين چهار نگاه حضرتعالي عريضه اي بيان کنم و ضمناً سوالاتي پراکنده برايم ايجاد شد که بدجور حافظه تاريخي کوتاه مدت بنده را دچار تشويش نمود که مطرح مي نمايم.. البته به زودي... مويد باشيد