سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام

متن پیوست توسط یکی از دوستانم ارسال شده و ظاهرا نقل از یک سایت اینترنتی باشد. پیرو بحث حضوری خدمتتان و در ادامه مباحث قبلی در خصوص شخصیت زن این مطلب.بدون هیچ اظهار نظر در صحت وسقم ان جهت ملاحظه تقدیم میگرردد

زن را بزن !

یکی از جنجال‌ی ترین آیات قرآن کریم در حوزه اجتماعی که ناظر به مسائل زنان و خانواده است، آیه 34سوره مبارکه نساء است

مدتی قبل در یک جلسه علمی، یکی از نویسندگان مشهور کشور در حوزه دین پژوهی بحث زیبایی را درباره آیه34سوره نساء انجام دادند که بعد تصمیم گرفتم تقریر آن جلسه را ویرایش کنم و برای شما خواننده گرامی آماده کنم، هم اینک می توانید متن زیر را مطالعه نمایید . البته این مسئله تلفیقی است بین تحقیق حقیر و تحقیق استادِ عزیز که بعد از جلسه ساعت‌ها روی سخنان ایشان فکر کردم .

در اینجا قصد داریم رهیافتی نوین به یکی از «حقوق زنان» داشته باشیم :

یکی از مهم‌ترین و پر جنجال‌ترین آیات قرآن کریم که در حوزه اجتماعی به آن توجه بسیاری شده و ناظر به مسائل زنان و خانواده است، آیه 34سوره مبارکه نساء است. در بخش اول این آیه آمده است:

«أَلرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِماحَفِظَ اللهُ وَ اللّاتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً إِنَّ اللهَ کانَ عَلِیّاً کَبیراً» .

(آیه را ترجمه نکردم تا اوّل معانی کلمات مشخص شود و بعد ترجمه را ارائه دهم)

در اینجا برای فهم صحیح بحث می باید چند کلمه را مورد توجه قرار داد : 1. «قوامون» 2. «فالصالحات» 3. «قانتات» 4. «حافظات للغیب بما حفظ الله» 5. «نشوزهن» 6. «اضربوهن» .

«قوامون» : قوام صیغه مبالغه از اسم فاعل قائم است که جمع مذکر آن قوّامون می‌باشد. برای قَوَّامٌ، که گاهی بدون حرف جر و گاهی همراه با آن به کار می‌رود، معانی متعددی مانند: خوش قامت (لسان العرب،ج12،ص496)، رسیدگى به امور؛ به عهده گرفتن کارها و مراقبت بر انجام کار (فرهنگ ابجدی عربی،ص‏680) بیان شده است.

نتیجه : «قوامون» به معنای سرپرستی نیست زیرا اگر منظور قرآن کریم «ولایت مرد بر زن» بود باید از مشتقات کلمه «ولایت» استفاده می شد .

بحث فرعی : در مفهوم «قوامون» از کلمه «علی – بر» غفلت شده است . کلمه «علی» در آیه شریفه می تواند با فهم اولیه معنای قوّام مشکلات را حلّ کند . به این معنی که «مردان نگهبان هستند «بر» زنان» و «علی» را می توان با توجه به مفهوم قوّام به معنی نظارت گرفت .

علت قوامیت مرد «بِما فَضَّلَ اللهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ» عنوان شده است . در اینجا می خواهد بگوید علت قوامیت مرد فضلی است که خداوند برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است، بخاطر هزینه هایی که از اموالشان (به زنان) می کنند . در اینجا آیه خود دلیل بر فضیلت زن است زیرا علت «بما فضل الله بعضهم» «بما أنفقوا من اموالهم» دانسته شده است و این در نظام اجتماع فضیلتی است برای زنان (نسبت به مردان) که از حضور در اجتماعِ شغلی معاف شده اند به همین خاطر مردان به پاسِ «فالصالحات قانتات حافظات ...» به زنان باید بعضی از اموالشان را بدهند تا آنان در آرامش روانی، خانه‌ای آرام و آرام بخش احیا کنند . و «إنفقوا» در اینجا هرچند از مشتقات کلمه انفاق می باشد لیکن در این آیه معنی «نفقه» می دهد و نفقه هم در مباحث دینی هزینه‌ای است که مؤظف می باشد به زن بدهد تا زن خود بدون دغدغه‌های فکری (در حوزه اقتصاد) به فعالیت خود در عرصه اجتماع و خانه داری ادامه دهد .

«فالصالحات» : در اینجا ویژگی زنان شایسته را عنوان می دارد که باید آنان در خانه چگونه باشند و چگونه نباشند . معنی جمله می شود : «پس زنانِ شایسته [کسانی هستند که]» .

«قانتات» : نماز و نیایش،خدا ترسی و پارسایی،خضوع و نرمش،دعا . ذیل واژه ماده قنوت و قَنَیَ . حال قناعت زن در نزد چه کسی باشد؟ : در آیه شریفه قانتات مجمل بیان شده است و قیدی در آیه نیامده است که بدانیم این قانتات نسبت به چه کسی است . و برای رفع اجمال یک آیه باید به آیات دیگر رجوع کنیم : غیر از این آیه قانتات و مشتق‌های آن12بار به کار رفته است که همگی این آیات قانتات را درباره خداوند دانسته است : «بقره238- روم26- بقره116- نحل120- (علاوه بر خداوند به رسول اشاره کرده است) : احزاب31- آل عمران43» . «زمر9-تحریم12»

قانتات در آیه نساء34 :

برهان اوّل : قانتات نشان داده شد که در آیات فوق اشاره به پاکی روح دارد که آن هم برای خداوند است .

برهان دوّم : بخش اوّل بعد اقتصادی خانواده است «الرجال ...» که مربوط به مردِ خانواده است و بخش دوّم مربوط به نیاز معنوی و نیایش زنان است که مربوط به زنان «فالصالحات ...» است که بُعد معنوی خانواده را تأمین می کند .

ترجمه آیه بر اساس این برداشت : «مردان، نگهبان و محافظ زنان هستند به دلیل آنکه خداوند برخی از ایشان را بر برخی دیگر برتری داده است به جهت آنکه مردان از اموالشان به زنانشان پرداختند ... پس زنان صالح با معنویت خود...»

«حافظات» : همه آیاتی که اشاره به حافظ بودن زن دارد همگی مربوط به حفظ فروج هستند که این حفظ فروج در زمان تشریع حکم مربوط به حفظ دامن (فروج) بوده است لیکن در زمان حال با تغییر اندیشه‌های آدمی مصادیق زیادی پیدا کرده است . «احزاب35- نور31- نور30- مؤمنون5 – معارج29 – انبیاء91 – تحریم12و...» . تنها مصداق «حافظات للغیب (52یوسف) بما حفظ الله» حفظ خود از فحشای جنسی است .

«بما حفظ الله» : این آیه قیدی است برای آنکه نفی خواسته مرد را کند و اثبات خواسته خداوند را کند . یعنی «از آن جهت که خدا خواسته است» نه از آن جهت که مرد می خواهد . بلکه زن باید برای خداوند خود را محفوظ دارد تا مصداق «الصالحات» را داشته باشد زیرا معانی «صالح» در قرآن همگی در پی انجام کارهایی است که خداوند دوست دارد .

«نشوزهن» : راغب می گوید : «نشوز زن عبارت است از کینه و نفرت او نسبت به همسرش و سرتافتن از اطاعت او و چشم داشتن به جز او» (مفردات،ماده نشز) . امّا بر خلاف نظر راغب باید گفت از خودِ آیه بدست می آید که محدوده نشوز «فالصالحات» و «حافظات» می باشد زیرا خداوند اوّل ویژگی‌های زن را صالح و حافظ بودن می داند و بعد می گوید «وَ اللّاتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ» به همین دلیل نمی توان به مجردّ مخالفت یک زن با شوهر خود وی را زن نشوز یافته دانست . پس معنی نشوز این می شود : زنانی که صلاحیت خود را از دست داده اند یا حافظِ خود در امور شرعی (جنسی) نیستند نشوز یافته اند .

«واضربوهن» : متأسفانه فقیهان در این باب براى شناخت موضوع آیه و جمله «واضربوهن» به لغویان مراجعه مى‏کنند . این در حالى است که از مشکلات اساسى در حوزه‏ى دین پژوهى که دانشیان دینى را به غفلت مى‏اندازد، مراجعه به «لغت‏نامه»هاى عامیانه در مباحث تخصصى است. بحث‏هاى علمى را نمى‏توان در این فرهنگ‏ها جست‏وجو کرد . براى نمونه، براى دریافت معناى «طرب» نمى‏توان لغت‏نامه‏ها را مرجع قرار داد، بلکه نفس انسانى است که باید مورد آزمایش قرار گیرد تا حقیقت طرب یافت شود و به دست آید طرب چگونه حالتى است و چه ویژگى‏هایى دارد که بر نفس عارض مى‏شود .

در اینجا برای فهم صحیح آیه باید به آیات دیگر قرآن کریم مراجعه کرد :

ضرب در قرآن به معنای مختلفی آمده است . مانند سخت راه رفتن (نساء101 : واذا ضربتم فی الأرض) و مثال زدن (بقره26 : أن یضرب مثلاً . ونحل112و اسراء48) به خواب رفتن (کهف11) گشایش راه (طه77 : فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً) پوشیدن لباس (نور31 : ولیضربن بخمرهن) زدن آرام و نوازش (بقره73) پیدا شدن (آل عمران112) جهاد کردن (نساء94) .

پس می توان ادعا کرد که «اضربوهن» مجهول است در آیه و باید مفهوم آن را از آیات دیگر فهمید . در تمامی آیات فوق که در آن از کلمه «ضَرَبَ» استفاده شده است نوعی تغییر حالت و تغییر روش را می توان فهمید . مثل لباس پوشیدن یا مثال زدن یا سخت راه رفتن یا به خواب رفتن . در این آیه هم خداوند به تغییرات رفتاری مرد اشاره کرده است «فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ» که به معنای سخت گیری و دوری از زن است تا زن در دوری تنبیه شود و اشتباه کار خود را متوجه شود و اگر با این دوری گزیدن تنبیه نشد «واضربوهن» پس در رفتار خود «تغییر» ایجاد کنید (چنانکه آیه بقره73به نوازش کردن دلالت دارد و بقیه آیاتی که به تغییر حالت از نوعی به نوعی دیگر دلالت می کنند) . این رفتار در مقابل دوری گزیدن است و به یقین رفتارِ مقابلِ دوری گزیدن، همانا مهربانی و خریدن ناز و ارضای نیازِ زن است که بر عهده بر می باشد .

به عبارت دیگر قرآن می گوید اوّل از آنان دوری کن و با آنان به خواب نرو و بعد می گوید در رفتار خود تغییر ایجاد کن : «واضربوهن» و این تغییر باید تغییری مقابل دوری کردن باشد زیرا اینکه مرد اوّل قهر کند و بعد زن را بزند در طول هم هست ولی اینکه مرد اوّل قهر کند و بعد روش خود را تغییر دهد، این می شود تغییرِ مقابلِ دوری کردن .

نتیجه : حال می توان با فهم صحیح آیه، ترجمه کرد :

«مردان نگهبانی بر زنان هستند، به دلیل برتری هایی که خداوند (از نظر اصالت وجودی) به بعضی [زنان] نسبت به بعضی دیگر [مردان] داده است و به دلیل هزینه‌ای که مرد (به عنوان نفقه به زن) می دهد (تا وی در آرامش باشد)، و زنان شایسته، زنانی هستند که با معنویت (و تقوا) محافظ خود هستند از آنچه که خداوند خواسته است، و زنانی را که تخلف (خیانت جنسی) می کنند را اوّل هشدار دهید و بعد (اگر مؤثر واقع نشد) از آنان دوری کنید و (اگر راهی دیگر نبود، در عرصه زندگی) رفتار خویش را تغییر دهید (و با آنان مهربانی کنید) پس اگر از شما اطاعت کردند (:اشتباه خود را پذیرفتند) دیگر راهی برای سرزنش آنان نجویید . بدانید خداوند والا و بزرگ است» .

نشوز به معنای مخالفت نیست . بدین معنا نیست که زن بگوید نمی خواهم و به تو ربطی ندارد زیرا در فقه این مسائل مطرح نمی باشد چه اینکه زن می تواند حتی برای کارهای منزل مُزد دریافت کند و یا اینکه از مرد بخواهد دایه بگیرد یا خدمتکار استخدام کند و این جزئی از حقوق زنان است . «نشز» یعنی بلند شدن و ارتفاع گرفتن . «نشوز» یعنی ارتفاع گرفتن و در اینجا به معنی زیر سر بلند شدن است . یعنی اینکه مرد دیگری خطاب به زن گفته باشد اگر شما از همسرت طلاق بگیرید و زن من بشوید من چنین و چنان می کنم و برایتان ماشین و جواهرات و منزل مستقل می خرم و... و زن هم در مقابل این خواسته ها(ی نامشروع) بر همسرش سرکشی کند و در خانه شروع کند به اذیت کردن و نافرمانی را طوری شروع کند که مرد به گوید طلاقت می دهم . لیکن زدنی که در آیه مشخص شده است به معنای «ضرب» یعنی کتک نمی باشد بلکه فعل «ضرب» صرفاً به مثابه کتک نیست بلکه معانی دیگری هم دارد . در اینجا «ضرب» به معنای تغییر روش در عرصه زندگی توسط مرد است نه کتک زدن زن زیرا مرد هیچ حقی ندارد که زن خود را کتک بزند و تفسیر آیه به کتک زدن خلاف و اشتباه است . بلکه در اینجا «ضرب» به معنای پنهان و عمیقی اشاره دارد که مرد باید در مقابل نشوز زن روش خود را در عرصه زندگی و روش اداره زندگی تغییر دهد و با زن مهربانی کند نه آنکه زن را در سرکشی راغب تر کند و این تفسیر را آیت الله نکونام در مباحث‌شان (آیه آیه روشنی،ص669) و آیت الله حسینی نسب در وبسایتشان متذکر شدند و استاد دکتر سید علی اصغر غروی هم بر همین نظر تکیه کرده اند .

نکته : البته بر طبق قاعده «علیت» اگر مرد هم نشوز پیدا کرد زن باید با او بر طبق همین آیه رفتار کند . زیرا این آیه علت نشوز زن را «خیانت جنسی» می داند پس اگر مرد هم نشوز پیدا کرد زن باید همین آیه را بر وی در عرصه زندگی عملی کند .

طلبه نوشت : طبق قاعده «علیت» هرگاه علت یک چیز ساقط گردد معلول هم از بین می رود . در این آیه علت فضیلت زن و قوامیت مرد «دادن نفقه» عنوان شده است . پس اگر زن شاغل باشد و خود درآمدی داشته باشد چون دیگر مرد قوّام او (در عرصه اقتصادی) نیست، دادن نفقه به زن از سوی مرد واجب نمی باشد .




تاریخ : چهارشنبه 92/10/25 | 3:35 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسن قریشی | نظر

شاید یکى از پراختلاف‏ترین مسایل تاریخ زندگانى حضرت محمد اختلاف موجود در تاریخ ولادت آن بزرگوار باشد که اگر کسى بخواهد همه اقوال را در این باره جمع‏آورى کند به بیش از بیست قول مى‏رسد.

عموم سیره نویسان اتفاق دارند که،تولد پیامبر گرامى در عام الفیل،در سال 570 میلادى بوده است.زیرا آن حضرت به طور قطع،در سال 632 میلادى درگذشته است،و سن مبارک او 62 تا 63 بوده است.بنابراین،ولادت او در حدود 570 میلادى خواهد بود.

اکثر محدثان و مورخان بر این قول اتفاق دارند که تولد رسول اعظم،در ماه ‏«ربیع الاول‏» بوده،ولى در روز تولد او اختلاف دارند.معروف میان محدثان شیعه اینست که آن حضرت،در هفدهم ماه ربیع الاول،روز جمعه،پس از طلوع فجر چشم به دنیا گشود،و مشهور میان اهل تسنن اینست که ولادت آن حضرت،در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است. (1)

از این دو قول کدام صحیح است؟

بسیارى جاى تاسف است که روز میلاد و وفات رهبر عالیقدر اسلام، بلکه موالید و وفیات بیشتر پیشوایان مذهبى ما،به طور تحقیق معین نیست.این ابهام سبب شده که بسیارى از روزهاى جشن و سوگوارى ما از نظر تاریخ قطعى نباشد،در صورتى که دانشمندان اسلام،نوعا وقایع و حوادثى را که در طى قرون اسلامى رخ داده است،با نظم مخصوصى ضبط کرده‏اند،ولى معلوم نیست چه عواملى‏در کار بوده که میلاد و وفات بسیارى از آنها به طور دقیق ضبط نگردیده است.

فراموش نمى‏کنم هنگامى که دست تقدیر،نگارنده را به سوى یکى از شهرهاى مرزى‏ «کردستان‏» ایران کشانیده بود،یکى از دانشمندان آن محل این موضوع را با من در میان گذارد و بیش از حد اظهار تاسف نمود و از سهل انگارى نویسندگان اسلامى بسیار تعجب مى‏کرد،و مى‏افزود:چطور آنان در یک چنین موضوع اختلاف نظر دارند. نگارنده به او گفت:این موضوع تا حدودى قابل حل است.اگر شما بخواهید بیوگرافى و شرح حال یکى از دانشمندان این شهر را بررسى کنید و فرض کنیم که این دانشمند پس از خود اولاد و کسان زیادى از خود به یادگار گذارده باشد،آیا به خود اجازه مى‏دهید که با بودن فرزندان مطلع،و فامیل بزرگ آن شخص،که از خصوصیات زندگانى او طبعا آگاهند،بروید شرح زندگانى او را از اجانب و بیگانگان،یا از دوستان و علاقمندان آن شخص درخواست کنید؟بطور مسلم وجدان شما چنین کار را اجازه نمى‏دهد.

رسول گرامى اسلام از میان مردم رفت،و فامیل و فرزندانى از خود به یادگار گذارد، بستگان و کسان آن حضرت مى‏گویند:اگر رسول خدا پدر ارجمند ماست،و ما در خانه او بزرگ و در دامن مهر او پرورش یافته‏ایم،بزرگ خاندان ما،در فلان روز به دنیا آمده و در فلان ساعت معین،چشم از جهان بربسته است.آیا با این وضع جا دارد که قول فرزندان او را نادیده گرفته و نظر دور افتادگان و همسایگان را بر قول آنان ترجیح دهیم؟!

دانشمند مزبور،پس از شنیدن سخنان نگارنده سر به زیر افکند،و سپس گفت:گفتار شما مضمون مثل معروف است که:«اهل البیت ادرى بما فی البیت‏»و من نیز تصور مى‏کنم که قول امامیه،در خصوصیات زندگى آن حضرت که ماخوذ از اولاد و فرزندان و نزدیکان اوست،به حقیقت نزدیکتر باشد.سپس دامنه سخن به جاهاى دیگر کشیده شد که فعلا جاى بازگوئى آنها نیست.

دوران حمل

معروف این است که نور وجود آن حضرت،در ایام تشریق(یازدهم و دوازدهم و سیزدهم از ماه حج را ایام تشریق مى‏نامند)در رحم پاک‏«آمنه‏»قرار گرفت (2) .ولى این مطلب با آنچه میان عموم مورخان مشهور است که میلاد آن حضرت در ماه‏ «ربیع الاول‏» بوده است،سازگار نیست.زیرا در این صورت،باید دوران حمل‏«آمنه‏»را،سه ماه و یا یکسال و سه ماه بدانیم،و این خود از موازین عادى بیرون است و کسى هم آن را از خصائص حضرت محمد (ص) نشمرده است. (3)

محقق بزرگ،شهید ثانى(911-966)اشکال مزبور را چنین حل کرده است که:فرزندان اسماعیل به پیروى از نیاکان خود،مراسم حج را در«ذى الحجه‏»انجام مى‏دادند، ولى بعدا به عللى به این فکر افتادند که مراسم حج را هر دو سال در یک ماه انجام دهند.یعنى دو سال در«ذى الحجه‏»،و دو سال در«محرم‏»،و بهمین ترتیب. بنابراین،با گذشتن بیست و چهار سال،دو مرتبه ایام حج‏به جاى خود باز مى‏گردد و رسم اعراب بر همین جارى بود،تا این که در سال دهم هجرت که براى اولین بار،ایام حج‏با ذى الحجه تصادف کرده بود،پیامبر گرامى با القاء خطبه‏اى،از هر گونه تغییر اکیدا جلوگیرى فرمود،و ماه ذى الحجه را ماه حج معرفى نمود (4) و این آیه در خصوص جلوگیرى از تاخیر ماههاى حرام که رسم عرب جاهلى بود نازل گردیده است: انما النسی‏ء زیادة فی الکفر یضل به الذین کفروا یحلونه عاما و یحرمونه عاما» (5) .

«تغییر دادن ماههاى حرام نشانه فزونى کفر است.کسانى که کافرند بوسیله آن گمراه مى‏شوند یکسال آن را حلال مى‏شمارند و یکسال حرام‏».

روى این جریان،ایام تشریق در هر دو سال در گردش بوده است.اگر روایات مى‏گوید که:نور آن حضرت در ایام‏«تشریق‏»،در رحم مادر قرار گرفته و در هفدهم ربیع الاول از مادر متولد گردیده است،این دو مطلب با هم منافات ندارند.زیرا در صورتى منافات پیدا مى‏کنند که،منظور از ایام تشریق همان یازدهم و دوازدهم و سیزدهم‏«ذى الحجه‏»باشد.ولى همان طورى که توضیح داده شد،ایام تشریق پیوسته در تغییر و تبدیل بوده و ما با محاسبات به این مطلب رسیدیم که در سال حمل و ولادت آن حضرت، ایام حج مصادف با ماه جمادى الاولى بوده است.و چون آن حضرت در ربیع الاول متولد گردیده،در این صورت دوران حمل آمنه تقریبا ده ماه بوده است. (6)

اشکالات این بیان

نتیجه‏اى را که مرحوم شهید ثانى از این نظر گرفته است،صحیح نیست،و معنائى که براى(نسی‏ء)بیان نموده،از میان مفسران،فقط‏«مجاهد»آن را برگزیده و دیگران آن را طور دیگر تفسیر کرده‏اند و تفسیر مزبور چندان محکم نیست زیرا:

اولا-مکه،مرکز همه گونه اجتماعات بود و یک عبادتگاه عمومى براى تمام اعراب به شمار مى‏رفت.ناگفته پیداست که تغییر حج در هر دو سال،طبعا مردم را دچار اشتباه مى‏کند و عظمت آن اجتماع بزرگ و عبادت دسته جمعى را از بین مى‏برد. روى این نظر بعید است که قریش و مکیان راضى بشوند که آنچه مایه افتخار و عظمت آنهاست،در هر دو سال در دست تحول باشد و سرانجام مردم،وقت آن را گم کنند و آن اجتماع از بین برود.

ثانیا-اگر به دقت محاسبه شود، لازمه این سخن این است که:در سال نهم هجرت، ایام حج مصادف با ذى القعده بوده باشد.در صورتى که در همین سال،امیر مؤمنان‏«ع‏»، از طرف پیامبر«ص‏»ماموریت‏یافت که سوره‏«برائت‏»را در ایام حج‏براى مشرکان بخواند.مفسران و محدثان متفقند که آن حضرت،سوره مزبور را در دهم ذى الحجه خواند و چهار ماه مهلت داد و آغاز مهلت را دهم ذى الحجه مى‏دانند،نه ذى القعده.

ثالثا-معناى‏«نسی‏ء»اینست که:چون اعراب مجراى صحیحى براى زندگانى نداشتند، غالبا از راه غارتگرى ارتزاق مى‏نمودند.از این جهت،براى آنان بسیار سخت‏بود که در سه ماه(ذى القعده و ذى الحجه و محرم)جنگ را تعطیل کنند.از این جهت،گاهى از متصدیان کعبه درخواست مى‏کردند،که اجازه دهند در ماه محرم الحرام جنگ کنند و به جاى آن،در ماه صفر جنگ متارکه شود،و معناى‏«نسی‏ء»همین است و در غیر محرم،ابدا(نسی‏ء) نبوده است و در خود آیه اشاره‏اى بر این مطلب دیده مى‏شود. «یحلونه عاما و یحرمونه عاما:

یکسال جنگ را حلال و یکسال حرام مى‏کردند».ما تصور مى‏کنیم راه حل مشکل این است که: اعراب،در دو موقع‏«حج‏»مى‏کردند.یکى ذى الحجه و دیگر ماه رجب،و تمام اعمال حج را در همین دو موقع انجام مى‏دادند.در این صورت،ممکن است مقصود از اینکه:«آمنه‏»،در ماه حج‏یا در ایام تشریق،حامل نور رسولخدا شده،همان ماه رجب باشد،و اگر تولد آن حضرت را در هفدهم ماه ربیع الاول بدانیم،در این صورت مدت حمل،هشت ماه و اندى خواهد بود.

کتاب: فروغ ابدیت، ج 1، ص 151 نویسنده: جعفر سبحانى

پى‏نوشت‏ها:

1. «کافى‏»،ج 1/439.

2. فقط طریحى در«مجمع البحرین‏»،در ماده‏«شرق‏»،به صورت قولى که گوینده آن معلوم نیست،آن را نقل کرده است.

3. رسول گرامى،این حقیقت را با جمله زیر بیان فرمود:و ان الزمان قد اشتداز کهیئته یوم خلق السماوات و الارض:زمان به نقطه‏اى که از آنجا آغاز شده بود بازگشت،روزى که خدا آسمانها و زمین را آفرید.

4. سوره توبه/37.

5. «بحار الانوار»،ج 15/252.

6. علامه مجلسى،در«بحار»،ج 100/253،این محاسبه را انجام داده است.




تاریخ : چهارشنبه 92/10/25 | 12:16 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسن قریشی | نظر

23 دیچهارمین جشن دیگان

23 دیدر تاریخ باستانی ایران به چهارمین جشن دیگان شهرت دارد. در تاریخ ایران باستان 36 جشنداشتیم که ادخال السروربه محیط خانه و جامعه یکی ازکارایی های این جشن ها در زندگی بود. جشن های قدیم ایران

در دی ماه عبارتند از :

1دی روز میلاد خورشید؛ جشن خرم روز، نخستین جشن دیگان

8دی دی به آذر روز، دومین جشن دیگان

15دی دی به مهر روز، سومین جشن دیگان

23دی دی به دین روز، چهارمین جشن دیگان

واژه دی، آفریدن و آفریدگار معنی می‌دهد و دی نام خداوند است. در 23دی، چهارمین جشن دیگان، خرم روز نام داشته است، در این روز پادشاه و حاکم دیدار عمومی با مردم داشت و از زندگی مردم و نظرات آنان بهرمند می شد و با آنان دمخور می گشت.

ایرانیان باستان همواره شیفته‌ی شادی و جشن بوده‌اند و این جشن‌ها را با روشنایی و شید (نور) می آراستند. آنان خورشید را نماد نیکی می‌دانستند و در جشن‌هایشان آن را ستایش می‌کردند. در درازترین و تیره‌ترین شب سال، ستایش خورشید نماد دیگری می یابد. مردمان سرزمین ایران با بیدار ماندن، چشم به راه بر‌آمدن خورشید و سپیده دم می‌نشستند تا آن را ستایش کنند.

در این شب خانواده های ایرانی پیرامون کت (کرسی) یا هیمه سوز (شومینه) گرد هم می آیند و میوه هایی مانند انار "نماد میوه ایرانی"، هندوانه آجیل لَرک و شیرینی می چینند و همه تا پاسی از شب، این شب را با داستان سرایی و شادی و خرمی می گذرانند.




تاریخ : دوشنبه 92/10/23 | 1:57 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسن قریشی | نظر

غذاهای محلی قم

اصولاً در هر شهر و بلدی تنوع غذاها و طرز تهیه انواع خوراکی ها رابطه بسیار نزدیکی با فرهنگ و نوع معیشت آن جامعه دارد. مطالعه شیوه‌های پخت و پز و مواد مورد استفاده از طبیعت برای تهیه انواع غذاها در هر منطقه می‌تواند به شناخت هرچه بیشتر فرهنگ مناطق یاری رساند.

در ذیل با توجه به فرهنگ مناطق مرکزی ایران ، خصوصاً شهر قم و روستاهای آن ، به معرفی غذاها و خوراکی‌های رایج مردم پرداخته شده دستور پخت تعدادی از غذاها را نیز بررسی کرده‌ایم.

الف) آب گوشت

متداول‌ترین غذای مردم قم و روستاهای آن آبگوشت بوده1 که در وعده‌های مختلف شبانه روز به صورت‌های مختلف پخته می‌شده است. مواد مورد استفاده در آبگوشت عبارت بود از : لوبیا سفید ، نخود ، لیموعمانی ، گوشت ، پیاز ، سیب زمینی ، گوجه فرنگی ، نمک و زردچوبه. این مواد را در قدیم در دیگ یا قابلمه‌ای قرار داده روی اجاق می‌گذاشتند تا پخته شود.

آبگوشت انواع مختلفی داشته که به شرح آن می‌پردازیم :

1ـ آب گوشت قونبید : این آب گوشت که خاص قم می‌باشد. تنها تفاوتی که با آبگوشت معمولی دارد آن است که در آن قونبید (کلم قمری) می‌ریزند. 2 مواد آبگوشت قونبید عبارتند از : گوشت، کلم قمری، ‌نخود و لوبیا، گوجه فرنگی ، نمک ، فلفل و زردچوبه.

ابتدا گوشت و کلم قمری خرد شده و نخود و لوبیا و نمک و فلفل و زردچوبه را در ظرفی ریخته آب به آن می‌افزایند و در حرارت ملایم می‌پزند. 30 دقیقه قبل از پرداخت غذا گوجه فرنگی و زیره را به آن اضافه می‌کنند. آب گوشت قونبید بیشتر در ماه رمضان بر سر سفره افطار و یا روز کلوخ اندازون میل می‌شد. 3

2ـ آب گوشت هویج برگه : این آب گوشت متشکل از هویج فرنگی ، برگه زردآلو ، لوبیای قرمز ، رب انار ،‌لیموی عمانی ، نعناع ، شنبلیله و مرزه است که مواد تهیه شده را در دیگ ریخته و می‌پزند. 4

3ـ آب گوشت بُزباش : در این غذا گوشت خرد شده را سرخ کرده ماست به آن می‌افزودند تا درون آن بجوشد. به این خوراک پیاز داغ ، فلفل ، نمک و زردچوبه اضافه می‌کردند. ادامه مطلب...


تاریخ : شنبه 92/10/21 | 2:28 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسن قریشی | نظر

معیارهای انتخاب همسر

ازدواج یکی از مهم‌ترین مراحل زندگی هر فرد می‌باشد که با انتخاب شریک زندگی ، بهترین دوران زندگی را شروع می‌کند. به همین علت پدر و مادرها ، در انتخاب همسر برای دختر یا پسر خود سخت وسواس داشتند و تا حد ممکن تلاش می کردند بهترین و شایسته ترین همسر را برای فرزندانشان انتخاب کنند. مهم‌ترین معیارهای انتخاب همسر در قم عبارت بود از : حجاب ، عفاف ، نجابت ، اصل و نسب خانوادگی ، زرنگی ، چابکی دختر در انجام امور مربوط به کدبانوگری و زیبایی و جوانی ، سید یا عامی بودن ، اهل شوخ و شنگ و پر رو نبودن . مردم در گذشته، بیشتر سلیقه دختر را مورد توجه قرار می‌دادند. معمولاً رسم بود که یکی از نزدیکان داماد به آشپزخانه می‌رفت و نحوه آشپزی دختر را می‌دید و می‌گفت: برم تو آشپزخانه ، ببینم چوبی که دختر زیر اجاق می‌گذارد چگونه است. اگر دو طرفش سوخته بود می‌گفت: زینت نداره (سلیقه ندارد). برخی خواستگارها آن قدر سخت‌گیر بودند که، برای آزمودن و مشاهدة‌ سلیقه ی دختر می‌گفتند: ما قلیونی هستیم ، می‌شه یک قلیون برام چاق کنی. یا می‌گفتند: تو این محل سبزی خوبی است کمی سبزی بخرید ، بیایید تا پاک کنیم، و دختر را در موقع پاک کردن سبزی زیر نظر داشتند تا زرنگی و تمیزی او را آزمایش کنند. و یا موقع چای آوردن با دختر صحبت می‌کردند تا بفهمند لکنت زبان ندارد، و یا آن قدر می‌نشستند و صحبت می‌کردند تا از اسرار او آگاه شوند. 

چگونگی انتخاب

انتخاب عروس بر عهده مادر و یا خواهران داماد بود و داماد کمترین نقش را در این زمینه داشت، مگر در ازدواج‌های فامیلی که عروس و داماد نسبت به هم شناخت داشتند. انتخاب عروس آینده به صورت‌های گوناگون و در محل‌های مختلف صورت می‌گرفت. یکی از مهم‌ترین محل‌های انتخاب دختر توسط خانواده داماد، در حمام بود ، زیرا در حمام تمام بدن دختر را می شد وارسی کرد و از کچل نبودن و دیگر عیوب دختر مطمئن شوند. اگر زیبائی او را می‌پسندیدند سراغ خانه و محله او را می‌گرفتند و بعد به بهانه‌ای به خواستگاریش می‌رفتند.  همچنین در مجالس عروسی ، جشن‌ها ، عزا داری‌ها، و... و یا از طریق واسطه‌ هایی و یا در صف‌های نماز جماعت و مساجد ، دختر مورد نظر انتخاب می شد و پس از پیدا کردن خانه‌اش به بهانه‌هائی به خواستگاری او می‌رفتند. گاهی مادرها از زنان معروف محله ، یا دلاک‌ها و بزازان دوره‌گرد در پیدا کردن دختر برای فرزندانشان یاری می‌جستند ، و یا برخی اوقات در کوچه‌ها راه می‌افتادند ، و از دیگران می پرسیدند که دختر خوب سراغ ندارند ، آدرس دختری را به او می‌دادند و او به بهانه‌ای به خانه دختر می‌رفت. ازدواج‌های فامیلی بدون تحقیق و بررسی بود و معتقد بودند عقد دختر عمو و پسرعمو یا دخترعمه و پسردایی را در آسمان‌ها بسته‌اند. و یا حتی وقتی ناف دختربچه‌ای را می‌بریدند ، می‌گفتند این مال فلانی است.  ادامه مطلب...


تاریخ : شنبه 92/10/21 | 2:20 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسن قریشی | نظر

ضرورت غیبت آخرین امام بیرون آمدن حضرت مهدی ( ع ) و نماز گزاران آن حضرت همه جا منتشر شد. کارگزاران و ماموران معتمد عباسی به خانه امام حسن عسکری (ع ) هجوم بردند، اما هر چه بیشتر جستند کمتر یافتند، و در چنین شرایطی بود که برای بقای حجت حق تعالی ، امر غیبت امام دوازدهم پیش آمد و جز این راهی برای حفظ جان آن " خلیفه خدا در زمین " نبود ، زیرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بین مردم همان بود و قتلش همان. پس مشیت و حکمت الهی بر این تعلق گرفت که حضرتش را از نظرها پنهان نگهدارد ، تا دست دشمنان از وی کوتاه گردد ، و واسطه فیوضات ربانی ، بر اهل زمین سالم ماند
بدین صورت بدین صورت حجت خدا ، هر چند آشکار نیست ، اما انوار هدایتش از پس پرده غیبت راهنمای موالیان و دوستانش می باشد . ضمنا این کیفر کردار امت اسلامی است که نه تنها از مسیر ولایت و اطاعت امیر المؤمنین علی ( ع ) و فرزندان معصومش روی بر تافت ، بلکه به آزار و قتل آنان نیز اقدام کرد ، و لزوم نهان زیستی آخرین امام را برای حفظ جانش سبب شد.
در این باب سخن بسیار است و مجال تنگ ، اما برای اینکه خوانندگان به اهمیت وجود امام غایب در جهان بینی تشیع پی برند ، به نقل قول پروفسور هانری کربن - مستشرق فرانسوی - در ملاقاتی که با علامه طباطبائی داشته ، می پردازیم:

" به عقیده من مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهیه را میان خدا و خلق ، برای همیشه ، نگهداشته و بطور استمرار و پیوستگی ولایت را زنده و پابر جا می دارد ... تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - ختم شده می داند ، ولی ولایت را که همان رابطه هدایت و تکمیل می باشد ، بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده می داند. رابطه ای که از اتصال عالم انسانی به عالم الوهی کشف نماید ، بواسطه دعوتهای دینی قبل از موسی و دعوت دینی موسی و عیسی و محمد - صلوات الله علیهم - و بعد از حضرت محمد ، بواسطه ولایت جانشینان وی ( به عقیده شیعه ) زنده بوده و هست و خواهد بود ، او حقیقتی است زنده که هرگز نظر علمی نمی تواند او را از خرافات شمرده از لیست حقایق حذف نماید . آری تنها مذهب تشیع است که به زندگی این حقیقت ، لباس دوام و استمرار پوشانیده و معتقد است که این حقیقت میان عالم انسانی و الوهی ، برای همیشه ، باقی و پا برجاست " یعنی با اعتقاد به امام حی غایب




تاریخ : شنبه 92/10/21 | 2:9 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسن قریشی | نظر

مقالة حاضر به بررسی آیاتی از قرآن کریم پرداخته است که دو فرقة شیعه و سنی در ذیل آنها روایاتی تفسیری دربارة امام مهدی(ع) نقل کرده‌اند. این آیات که تعدادشان بالغ بر هشت آیه است به ترتیب از ابتدا تا انتهای قرآن به صورت ذیل بررسی شده‌اند:

ابتدا روایات تفسیری فریقین در ذیل هشت آیه که مجموعاً 44 روایت از شیعه و 65 روایت از اهل سنت می‌باشد به صورت دسته‌بندی نقل شده و سپس به بررسی مقارنه‌ای و تطبیقی این روایات از نظر محتوا و سند پرداخته شده است.

لازم به ذکر است که به دلیل اختصار از ذکر متن عربی روایات و سند آنها خودداری شده است.
در قسمت اول این مقاله پس از بیان مقدمه‌ای در زمینة تبیین موضوع و آشنایی با اصطلاحاتی چون تفسیر و تأویل، به بررسی روایات تفسیری ذیل آیة 69 سورة نساء پرداخته شد و روایاتی که در مصادر شیعی در این زمینه نقل شده است، بررسی شد. در این قسمت ابتدا روایات تفسیری سنی در ذیل آیة یاد شده، و در ادامه سایر آیات مرتبط با موعود قرآن بررسی خواهد شد.

روایات تفسیری اهل سنت

روایاتی که در منابع روایی اهل سنت در ذیل آیه 159 سوره نساء آمده، چهار دسته هستند:

دسته یکم، ایمان همة اهل کتاب به عیسی(ع) پس از نزول وی از آسمان: در این دسته از روایات، ضمیر «به» و «قبل موته» هر دو، به حضرت عیسی(ع) برمی‌گردد. طبق این تفسیر، حضرت عیسی(ع) هنوز زنده است و پس از فرود آمدن از آسمان در آخرالزمان، همة اهل کتاب اعم از یهودی و مسیحی به او ایمان می‌آورند. طبری در تفسیرش شانزده روایت از صحابه و تابعین نقل کرده که آیة شریفة مورد بحث را به این صورت تفسیر کرده‌اند. روایت ذیل نمونه‌ای از آنهاست: از ابن عباس روایت شده که منظور از عبارت «قبل موته» در آیه شریفه «و إن من أهل الکتاب إلّا لیؤمننّ به قبل موته»، قبل از مرگ عیسی بن مریم(ع) است.1

دستة دوم، ایمان همة اهل کتاب به عیسی(ع) در لحظة مرگ: در این روایات، ضمیر «به» به حضرت عیسی(ع) و ضمیر «قبل موته» به اهل کتاب برمی‌گردد. بر طبق این تفسیر، همة یهودیان و مسیحیان در هنگام مرگ، با کنار رفتن پرده‌ها، حقایق را درک کرده و به حقانیت حضرت عیسی(ع) پی می‌برند، ولی ایمان در آن لحظه برای آنان هیچ ثمره‌ای ندارد. هجده روایت در تفسیر طبری از صحابه و تابعین نقل شده که آیه مذکور را چنین تفسیر کرده‌اند. یکی از این روایات چنین است: از ابن عباس روایت شده که منظور از آیة شریفه «و إن من أهل الکتاب...» این است که: هیچ یهودی نمی‌میرد تا اینکه به عیسی(ع) ایمان بیاورد.2

دستة سوم، ایمان همة اهل کتاب به رسول خدا(ص) در لحظه مرگ: در این روایات، ضمیر «به» به رسول مکرم اسلام(ص) و ضمیر «قبل موته» به اهل کتاب برمی‌گردد. طبق این تفسیر، همة یهود و نصارا در لحظة مردن، به حقیقت نبوت رسول اکرم(ص) پی برده و ایمان می‌آورند، ولی این ایمان برای آنها سودی ندارد؛ زیرا در آن لحظه، زمان تکلیف سپری شده است. دو روایت در تفسیر طبری آمده که آیة مورد بحث را چنین تفسیر کرده‌اند.3

دستة چهارم، جمع بین روایات دستة یکم و دوم: سیوطی در الدر المنثور روایتی از شهر بن حوشب نقل کرده که مضمون آن شامل روایات دستة اول و دوم می‌باشد. طبق این روایت، یهودیان و مسیحیانی که بین دو مقطع زمانی به آسمان رفتن حضرت مسیح(ع) و فرود آمدنش از آسمان زندگی می‌کنند، در هنگام مرگشان به آن حضرت ایمان می‌آورند که این ایمان برای آنها فایده‌ای در بر ندارد، ولی آنهایی که پس از فرود آمدن عیسی(ع) از آسمان زندگی می‌کنند، در زمان حیاتشان به او ایمان می‌آورند. ترجمة این روایت به شرح ذیل است:
ابن منذر از شهر بن حوشب روایت کرده که گفت: حجاج‌ به من گفت: ای شهر آیه‌ای است از کتاب خدا که هیچ بار آن را نخواندم مگر آن که در دلم اعتراضی وارد شد و آن آیه: «و إن من أهل الکتاب إلّا لیؤمننّ به قبل موته» است؛ زیرا اسیران جنگی یهودی و مسیحی را می‌آورند من گردنشان را می‌زنم ولی نمی‌شنوم که در دم مرگ چیزی بگویند. من به حجاج گفتم: آیه را آن طور که باید برای تو توجیه نکرده‌اند. یک فرد نصرانی وقتی روحش از تنش بیرون آید، ملائکه با سیلی از پشت و از رویش می‌زنند و می‌گویند: ای خبیث! تو تا در دنیا بودی می‌پنداشتی که مسیح یا خدا و یا پسر خدا و یا خدای سوم است، در حالی که او بندة خدا و روح او و کلمة او بود؛ شخص مسیحی چون این را می‌شنود ایمان می‌آورد؛ اما در زمانی که ایمان آوردن سودی ندارد. یک فرد یهودی نیز وقتی روحش از کالبدش بیرون می‌آید، ملائکه او را از پشت و رو با لگد وسیلی می‌زنند و به او می‌گویند: ای خبیث! تو بودی که می‌پنداشتی مسیح را کشته‌ای؟ او بندة خدا و روح او بود. مرد یهودی به مسیح ایمان می‌آورد، اما در لحظه‌ای که ایمان سودی ندارد. این جریان همچنان در مورد فرد فرد یهود و نصارا جاری است تا زمان نازل شدن عیسی(ع) برسد؛ در آن زمان از اهل کتاب هر که زنده باشد و هر که مرده باشد به وی ایمان می‌آورد. حجاج پرسید: این مطلب را از کجا به دست آورده‌ای؟ گفتم: از محمد بن علی، گفت: آری، از معدنش گرفته‌ای. شهر سپس اضافه می‌کند به خدا سوگند من این جریان را جز از ام سلمه نشنیده بودم ولی برای این که جگر حجاج را بسوزانم به دروغ گفتم: من آن را از محمدبن علی شنیدم.4  ادامه مطلب...


تاریخ : شنبه 92/10/21 | 1:46 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسن قریشی | نظر

نیروی تفکر مثبت

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمودند:

مراقب افکارت باش که گفتارت می‌شود، مراقب گفتارت باش که رفتارت می‌شود، مراقب رفتارت باش که عادتت می‌شود، مراقب عادتت باش که شخصیتت می‌شود، مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می‌شود.

نیروی تفکر مثبت اصالتا از نیروی بالقوه برخوردار است که نمیتوان و نمیبایست آنرا دست کم گرفت و یا وجود آنرا انکار کرد چرا که ساختار نفسانیات و معنویات و حتی هستی شخص را تا حد زیادی بدان مرتبط دانست.
حال به بررسی اجمالی کتاب می‌پردازیم که شامل گلچینی از بهترین نکات کتاب میباشد.
-هر کس معمار و سازنده زندگی خویش است و چنین باورهایی را مثلا دست تقدیر و سرنوشت و گردش ستارگان و غیره را میتوان با نیروی اندیشه مثبت برخورد کرد و اثرات منفی آنرا با قدرت اراده و طرز تفکر صحیح از میان برداشت.
برای جلوگیری از خود کم بینی جملات ذیل تکرار شود:
- من جلوه های حقیقت عشق و کمال را دارا هستم و به نحو قابل تحسینی از عهده کارها بر میایم هر بار که با کسی روبرو میشوم زیر لب میگویم روح من به او درود میفرستد.
مهم: آنانکه میخواهند زندگیشان رنگی دیگر پیدا کند و از تاریکی به روشنایی برسند باید به موفقیت تندرستی شادکامی و خوشبختی و فراوانی بیاندیشند و ایده‌های منفی را از ذهن خود دور کنند.
-پروردگارت را فراموش نکن که قادر است و منبع و مولد هر امر مرعی و نامرعی میباشد.
-هنگامی که دست به دعا بر میدارید به خاطر داشته باشید که پروردگار میگوید: تو مرا میخوانی و من به تو پاسخ میدهم و از موضوعات پیچیده ای که از آن خبر نداشتی آگاهت میسازم.
-هرگز کلمه اگر را به کار نرید زیرا با این حرف شک را به ذهن خود راه داده‌اید.
-آرزوهای خود را با ایمان و اعتقاد کامل به زبان بیاورد هر آنچه را که با خلوص نیت مطالبه کنید آنرا بدست میآورید.
-بین ما و هوش بیکران باید نسبت مطیع و منقاد و وفادار باشد و به قدرت ان ایمان بیاوریم.
-عشق و مهر پروردگار و حقیقت وجود او هر لحظه از زندگی مرا اشباح میکند و حال و وضعم روزبروز بهتر میشود.
-تنها تو حامی من هستی و تا تو پشتیبان من هستی هیچکس جز تو نخواهد توانست به من صدمه ای وارد کند.تا خدا با من است چه کسی بر من است؟
-برای تصمیم گیری:1- آرامش جسمانی 2- تمرین و تلقین
-خداوند مرا دوست دارد و از من حمایت میکند آرامش او روح مرا سرشار میکند و نور او فرا راه مرا روشن می‌نماید.
-عشق و محبت هرگونه ترس و تردید بخل حسد و کینه را از دل میزداید و به جای آن شادی و آرامش می‌گذارد.
مهم ***هر شغل و حرفه ای که دارید و از هر راهی ک امرار معاش میکنید در هنگام کار کردن این جمله را تکرار کنید خدا با من است و با من حرف میزند من خودم را به او و عقل و درایت او میسپارم تا مرا راهنمایی کند.
***حریفان و رقیبان خود را از وجود خویش جدا مپندارید این حریفان چیزی نیستند جز ترس و خرافات موهومات غلط و کج اندیشیها جهل کینه خصومت ورزی و حسادت و محکوم ساختن خود است.دشمن واقعی هرکس افکار منفی اوست.
-اگر به هدف رسیدیم و تلاش کنیم باید باز هم همت بلند داشته باشیم و پیش رویم و به آنچه داریم قاع نشویم که مفهوم زندگی و مقصود ان پیش رفتن است و نه در جا زدن و از حرکت باز ایستادن.
-هنگامی که میگویید عقل و خرد خداوند ذهن و فکر مرا از خود میاکند و من در نور او غرق میشوم نیروی عقل خود را چندین برابر ساخته‌اید و رفاه و تنعم بیشتری را نصیب خویش می‌سازید.
- جریان آرامش الهی در روح و قلب و هستی من جاری میشود .با گفتن این جمله آرامش بی سابقه ای را نصیب خود میسازید و یا ""قدرت قادر متعال به من نیرو و سلامتی و نشاط میبخشد""یقین بدانید که از این احساس بی بهره نخواهید ماند.
مهم ***هرگز برای یک شیء یک مکان و یا یک فرد ارزش زیاده قایل نشوید با این کار خود قدرت مستتر در ذات خویش را به دنیای خارج منتقل ساخته اید . وفاداری و ایمان خود را به نیروی نهفته در خویش متصل سازید و همو بر اساس طبیعت و سرشت احساسات و افکار شما پاسخ گو خواهد بود*
مهم ***حقیقت در سکوت باطنی شکل میگیرد و از سکوت زاده می‌شود و انتقال میابد .
مهم ***هنگامی که روح را از هر آلودگی و ترس و خصومت و بغض و عناد و خود محکومی پاک میشود و به جای آن عشق و صفا و صمیمیت و گذشت مینشانید و با آرمان و ایده خود یکی میشوید و نسبت بدان وفادار میمانید در آن صورت است که خواهید توانست آرزوی خود را جان ببخشید.
مهم *** همیشه بر فکر خود مسلط باشید، روح را از حقایق جاودانی هستی سرشار سازید و خود را با روح هستی خویش دمساز سازید و همیشه این جمله را در نظر داشته باشید که""عشق خداوند حامی و پشتیبان شماست.




تاریخ : چهارشنبه 92/4/26 | 3:38 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسن قریشی | نظر

آیا می دانید که روزه گرفتن بدون سحری بسیار مضر می باشد؟

روزه یکی از عبادات بسیار خوب اسلام است که علاوه بر فواید فراوان روحی، در صورتی که درست اجرا شود، می‌تواند سلامت جسمی فرد را نیز تضمین کند. ولی متاسفانه در برخی موارد به دلیل عدم رعایت نکات کلیدی در روزه‌داری، نه تنها افراد نمی‌توانند از مزایای آن بهره‌مند شوند، بلکه دچار مشکلات جانبی خواهند شد که چندان سودمند نیست.

یکی از نکاتی که روزه ‌داران باید به آن دقت کنند این است که هرگز وعده سحری را حذف نکنند، زیرا

این مساله به خصوص برای افرادی که فعالیت ذهنی دارند (دانش‌آموزان) و یا کارگرانی که فعالیت بدنی زیادی دارند و یا افراد لاغر و آن هم در روزهای بلند فصل تابستان بسیار حائز اهمیت است.
روزه داری یکی از مظاهر امساک و انضباط می باشد و روزه دار منضبط می گردد تا یک مدل از غذا خوردن را رعایت نماید، علما که دارای عمرهای طولانی تری نسبت به عوام هستند نیز همگی اهل یک امساک و انضباط هستند و خود را ملزم به رعایت چارچوبها و تدابیر مربوط به مسائل جسمی و روحی می دانند.
با روزه گرفتن یک نظم و انضباط در غذا خوردن که پروسه اساسی و مهم در سلامتی ما می باشد، شکل می گیرد و روزه دار واقعی ملزم به رعایت آن می گردد که خوردن سحری نیز بخشی از این برنامه غذایی در ماه رمضان می باشد.
چنانچه روزه‌داری بر اساس اصول کلی بهداشتی انجام شود، باعث ایجاد تعادل در چربی‌های خون، کاهش وزن اضافی، دفع سموم بدن و تعدیل فشار خون می‌گردد و در کل وضعیت سلامت افراد بهبود چشم‌گیری خواهد یافت.
حذف وعده سحری برای سلامت افراد ضرر دارد و با توجه به طولانی بودن زمان روزه‌ داری در فصل تابستان، به همه روزه ‌داران توصیه می ‌شود که حتماً سحری را در برنامه غذایی خود داشته باشند.
با توجه به طولانی بودن زمان روزه‌ داری در فصل تابستان که حدود 17 ساعت طول می کشد، مصرف غذای مقوی و نوشیدن مایعات در وعده غذایی سحری می ‌تواند انرژی مورد نیاز برای فعالیت روزانه روزه‌ داران را تأمین کرده و عوارض ناشی از کمبود مواد غذایی و مایعات را در بدن کاهش دهد.
نخوردن سحری ممکن است اثرات مفید روزه را از بین ببرد، چون باعث تامین نشدن نیازهای تغذیه‌ ای ضروری روزه ‌دار می ‌شود و در نتیجه بدن او به سوخت ناقص چربی ‌ها متوسل می ‌شود و سوخت ناقص چربی ‌ها در بدن ترکیبات کتونی را به وجود می آورد که نتیجه آن بوی بد دهان روزه ‌دار است.
عوارض دیگر مصرف نکردن سحری شامل سردردها، دردهای عضلانی، بی حالی مفرط ناشی از افت قند خون، کاهش یادگیری، بی حوصلگی و خستگی است بنابراین حتما به روزه داران توصیه می‌ شود که برای خوردن سحری بیدار شوند.
لذا خوردن سحری لازم و واجب است حتی چند لقمه.




تاریخ : چهارشنبه 92/4/26 | 3:25 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسن قریشی | نظر

هرگز بعد از خوردن سحری بلافاصله نخوابید

یکی از آداب روزه داری در ماه مبارک رمضان، بیدار شدن در وقت سحر و انجام مستحبات و اعمال وارده و همچنین خوردن سحری می باشد.

پخش دعای سحر و ماناجات شبانه قبل از اذان صبح و اعلام مجری برنامه ویژه صدا و سیما به مناسبت ایام ماه مبارک رمضان مبنی بر اینکه تا چند دقیقه دیگر اذان صبح فرامی رسد، یکی از خاطرات ماندنی و جلوه های زیبای این ماه می باشد.

بچه ها حتی کوچکترهایی که هنوز روزه به آنها واجب نشده است، دوست دارند همپای بزرگترها در مراسم سحر بیدار باشند و از خوردن سحری جا نمانند.



مادر خانواده سعی می کند بسته به وسع خانواده بهترین و مقویترین غذاها را برای سحر آماده کند تا اعضای خانواده انرژی و کالری لازم برای تحمل گرسنگی روزه دارای را داشته باشند و فشار کمتری به آنها وارد شود.

اما عادت بسیار اشتباهی که باعث می گردد تمام زحمات کد بانوهای خانه از بین برود و متاسفانه در بین ما فراگیر است و روزه داران گرامی را هنگام برخواستن از خواب در صبح روز بعد با ناراحتی های گوارشی مواجه می کند، خوابیدن با شکم پر بعد از خوردن سحری می باشد.

اکثر افراد عادت دارند تا سحری را نزدیک اذان صبح میل کنند و بعد از خوردن سحری با پخش اذان صبح، نمازشان را خوانده و بلافاصله می خوابند تا قبل از شروع یک روز دیگر از روزه داری، فرصت دیگری هر چند کوتاه برای خوابیدن و استراحت داشته باشند، غافل از آنکه با توجه به این که معده انسان در طی خواب، فعالیت ندارد و هنوز مواد غذایی خورده شده در مرحله هضم در معده آنها قرار دارد، این امر باعث فساد غذا در معده و عدم هضم صحیح و مشکلات گوارشی برای روزه داران شده و سبب می گردد تا غذا در معده بگندد و صبح روز بعد همراه با بوی بد دهان و حالت ناخوشایند برای روزه داران خود را نشان دهد.

در نتیجه ضمن اسراف مواد غذایی مصرف شده که با هزینه های زیاد و وقت و حوصله فراوان تهیه شده اند، باعث گرسنگی روزه داران در طی روز شده و انرژی لازم برای عبادت و کسب و کار در این ماه را از ما می گیرد و در ماهی که باید به خداوند نزدیک تر شویم باعث کسلی بیشتر ما شده و نهایتاً در صورت امکان، با پناه بردن به استراحت و خوابیدن های طولانی مصرف انرژی مورد نیاز بدنمان را کم می کنیم تا بتوانیم گرسنگی و ضعف حاصله را تحمل نماییم.




تاریخ : چهارشنبه 92/4/26 | 3:21 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسن قریشی | نظر