سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

آورده اند روزی مسئولی پسر را بگفت: «ای جان پدر! بی گمان تو به کسوت  آقازادگی مفتخری. حال که از دانشگاه پیام نور اندر یالقوزآباد سفلی مدرک اخذ نموده ای، بیا تو را نیز –  چونان دیگر برادران و خواهران و اقوام - به مقامی بگمارم که آینده ات تأمین باشد و جن و انس به فرمانت تمکین کند.


آقازاده بفرمود: « ای پدر! این کار به صلاح نباشد؛ زیرا گرفتن پست در کسوت آقازادگی حاشیه دارد و سنگ طعنه بر ما همی بارد.»

مسئول بگفت: «تو همی گویی چه کنم تا بر خرِ مراد خویش سوار شوی و در این وانفسا علاف و بیکار نشوی؟»


آقازاده بگفت: «امروز فصل آقازادگی به سرآمده. حالیه فصل "دامادی" است. اگر خواهی مر مرا آینده ای روشن و بساطی پُرگُل و گلشن باشد، صبیه ی احد از مسئولان ارشد را به حباله نکاحم در آور؛ آنگاه خواهی دید به سالی، پست معاونتِ وزارت - و بلکه فخیم تر- مرا به نام گردد و روزگارم به کام.»


مسئول را این پیشنهاد خوش آمد و از لُپِ گُلی فرزند نورسته، ماچی ستاند؛ بس آبدار و بی هسته!


(27 آذرماه 97)

 




تاریخ : یکشنبه 97/10/2 | 11:51 عصر | نویسنده : بچه شلوغ | نظر


با توجه به این که مسؤولان متعهد و انقلابی ما بسیار پیر شده اند و در آینده نیز به خاطرعلاقه ی شدید و احساس تکلیف شرعی برای خدمت به انقلاب و مردم و  کشور، امکان استعفا و بازنشستگی شان وجود ندارد؛ از جوانان تحصیل کرده، نخبگان علمی و شرکت های دانش بنیان تقاضا می شود دستگاهی اختراع کنند که وقتی مسؤولان ما پیرتر شدند و کاملاً از کار افتادند، با اتصال به بدن شان، نیرویی به آن ها بدهد که بتوانند مانند همیشه خطبه بخوانند، سخنرانی کنند، وعده های زیبا بدهند و تصمیم های درست بگیرند.


خدا خیرتان بدهد که یک ملت را از نگرانی نجات می دهید!!




تاریخ : شنبه 97/7/7 | 9:23 عصر | نویسنده : بچه شلوغ | نظر

یک فیلم سینمایی خارجی در یکی از شبکه های سیمای ایران درحال پخش است. دو مرد و یک زن در کنار شومینه با هم صحبت می کنند. یک مرد و یک زن در طرف راست و یک مرد در طرف چپ شومینه روی مبل راحتی نشسته اند. در سمت چپ شومینه یک میز کوچک چوبی قرار دارد که یک آباژور قدیمی هم روی آن گذاشته است. یکی از بینندگان ایرانی فیلم سینمایی نسبت به «میزانسن» (طراحی صحنه) آن پلان از فیلم حساس می شود. احساس می کند آباژور روی میز کوچک کنار دیوار، اشتباهی در فیلم گذاشته شده است. صحنه را دو باره با چشم هایش می کاود و با تعجب به روابط عمومی سیما زنگ می زند.

بیننده: الو! ...روابط عمومی سیما؟

روابط عمومی: بله، بفرمایید!

- «آقا، من از آباژوری که در این فیلم کنار شومینه گذاشته شده تعجب کرده ام. توضیح شما چیست»؟

- «من متوجه منظورتان نشدم».

- «معمولاً تلویزیون ما آباژورها را روی تصویر خانم ها می گذارد، ولی در این صحنه آباژور کنار دیوار گذاشته شده. این به نظر شما عجیب و غیر عادی نیست»؟

- «آن آباژوری که شما می بینید کار صدا و سیما نیست. از خود فیلم است».

- «خدا را شکر! ...پس فیلمی هم وجود دارد که شما در آن کاری نکرده یا آباژوری  قرار نداده باشید».

- «ابداً! باید به شما مژده بدهم که در همان صحنه از فیلم نیز شاهکاری از تلویزیون ایران وجود دارد».

- «کدام صحنه»؟

- «اگر به کنار مردی که در سمت چپ شومینه نشسته توجه بفرمایید، یک گلدان گل می بینید. آن را ما به فیلم اضافه کرده ایم».

- «چرا»؟

- «چون زیر آن گلدان یک دختر جوان نشسته... چون در صحنه ی فیلم یک آباژور موجود بود، گفتیم برای تنوع و جلوگیری از جلب نظر بینندگان هم شده، ازگلدان استفاده کنیم».

- «پس چرا تا به حال دیالوگی از آن دختر شنیده نشده»؟

- «چون او کر و لال است».

- «برای چه طفلکی را با گلدان پوشانده اید»؟

- «چون اولاً جوان و زیبا است. ثانیاٌ پیراهنش کمی کوتاه است. ثالثاً یقه اش کمی باز است. خواستیم با روتوش مقداری پیر نشانش بدهیم و نقاطی از بدنش را بپوشانیم، اما چون دیدیم کار می برد، ترجیح دادیم کلاً با گلدان بپوشانیمش». و می خندد و می گوید: «جالب شده، مگرنه»؟

و بیننده پس از قطع کردن تلفن به سایت «دیوار» می رود و می نویسد: یک دستگاه تلویزیون با مشخصات زیر به فروش می رسد....

(25/2/97)




تاریخ : سه شنبه 97/5/2 | 9:51 عصر | نویسنده : بچه شلوغ | نظر

 

از شما چه پنهان نگارنده اخیراً به یک اصل جدید اخلاقی رسیده که خودش می تواند تحولی در اخلاق سنتی و حرکت به سوی اخلاق مدرن یا مدرنیته ی اخلاقی باشد. آن اصل این است که «آدم ها و سیستم های بد، هرکاری بکنند بد است و آدم ها و سیستم های خوب هر کاری انجام بدهند خوب است.»

 

می دانم همین ابتدای کار یک عده با شنیدن این اصل، رَگ کردن شان باد کرد و ناراحت شدند، اما بد نیست برای مجاب کردن این عزیزان چند مثال بزنم؛ مثلاً:

 

یک- رأی دادن زن ها در یک حکومتِ بد (خذله الله تعالی)، بد است، اما در یک حکومتِ خوب (اعلی الله ارکانه)، خیلی هم خوب و لازم می نماید.

 

دو- صنعت مونتاژ در یک حکومت ظالم و شاهنشاهی بد است و باعث از بین رفتن صنعت کشور می شود، ولی در یک حکومت خوب و اسلامی، می تواند مقدمه ی شکوفایی صنعت شود؛ البته نشده هم عیبی ندارد.

 

سه- اگر اشرف پهلوی (لعنة الله علیها) ویلا داشته باشد مطمئناً چیز بدی است؛ چون خودش آدم بدی است، اما اگر همان ویلا در دست یک نظامی خدمتگزار به نظام اسلامی (ادام الله ظله) باشد، نه تنها بدنیست، که ثواب هم دارد. همینطور است وضعیت ویلاهای متعدد در تهران و مناطق شمال که قبلاً در دست آدم های فاسد بود و اکنون به دست انسان های خوب و خدوم (زیدالله امثالهم) افتاده و دارند در آن نماز شب می خوانند.

 

چهار- مسؤولان کشور در یک حکومت بد اگر در خارج، خانه و حساب بانکی داشته باشند، فرزندان شان را برای تحصیل به خارج بفرستند و برای تفریح و درمان به خارج بروند، چون باعث تقویت نظام جور می شود، بد است، اما مسؤولان در یک حکومت اسلامی اگر چنین کاری بکنند، به دلیل تقویت پایه های نظام اسلامی، بد نیست که هیچ؛ اجر دنیوی و اخروی هم دارد.

 

اصلاً یک سؤال: به نظر شما آیا یک شاه جنایتکار و نوکر بیگانه (علیه العنة والعذاب) که نفت می فروخت و به کسی حساب و کتاب پس نمی داد با یک رئیس جمهور خدمتگزار و خاک پای ملت (رضوان الله علیه) - که همین کار را می کرد - یکی است؟ مطمئناً نباید یکی باشد.

 

به نظر این حقیر و همه ی مردم فهیم و بصیر ایران، هزارتا نفت و دکل و املاک و حقوق های نجومی و اختلاس های ناچیز چندهزار میلیاردی و قاچاق های مختصر چندصدهزار میلیاری فدای یک تار موی مسؤولان دلسوزی که روز و شب شان در فکر خدمتگزاری به این ملت همیشه شهیدپرور می گذرد.

 (3/4/97)

 




تاریخ : چهارشنبه 97/4/13 | 7:59 عصر | نویسنده : بچه شلوغ | نظر

   شنیده اید که رئیس کل بانک مرکزی اعلام فرموده «مسافرت های خارجی ایرانیان بیش از حد معمول است و باید کم شود».

   بعضی ها اعتراض کرده اند که «مسافرت ما چه ربطی به شما دارد؟» یا «معمول و غیرمعمول را چه کسی تشخیص می دهد؟» یا «این موضوع چه ربطی به مدیریت بازار ارز دارد؟» و از این جور حرف ها.

   این آقایان و خانم های معترض باید به چند نکته ی نسبتاً نیمه اساسی توجه کنند:

   نکته ی اول این که هیچ وقت به مدیریت و تشخیص مسؤولان خودتان شک نکنید. اگر تشخیص شان غلط و مدیریت شان اشتباه بود که شما الآن باید غرق در مشکلات مختلف اقتصادی، اجتماعی، بین المللی، محیط زیستی، آموزشی، تربیتی و هزاران مشکل دیگر می بودید.

   نکته ی دوم این که بدانید و آگاه باشید همه چیز شما به مسؤولان ربط دارد. نکند می خواهید با این زمزمه ها تلویحاً اعلام کنید که مسؤولان حق ندارند شما را کشان کشان به بهشت بکشانند؟ یا شاید توقع دارید بگذارند خیلی راحت در خانه های خود به انواع گناه آلوده شوید، ماهواره تماشاکنید، کنسرت بگذارید، روسری روی چوب کنید، تغییر چهره بدهید و به ورزشگاه بروید، به گشت مهربان ارشاد بد و بیراه بگویید و... و کسی به شما چیزی نگوید؟

   نکته ی یکی مانده به چهارم این که شما برای رفتن به مسافرت ارز لازم دارید و می دانید که دولت قیمت ارز را 4200 تومان اعلام کرده. از طرفی برای این که این ارز را با همان قیمت مصوب در اختیار شما قرار بدهد، باید آن را از بازار آزاد به قیمت 7500 تومان بخرد. این یعنی چه؟ شما بگویید.

   بنابراین بهتر است مردم به حرف مسؤولان گوش بدهند و در این مقطع کوتاه حساس کنونی، سالی دو – سه بار بیشتر به مسافرت های خارجی نروند.

(10/2/97)




تاریخ : شنبه 97/2/15 | 9:34 صبح | نویسنده : بچه شلوغ | نظر

 

شما که سرتان مدام توی کتاب و دانشگاه و اینترنت است و وقت تان را در شبکه های مجازی تلف نمی کنید، بهتر ازحقیر می دانید که در دنیا سه نوع حکومت وجود دارد:


یک- استبدادی و دیکتاتوری: که یک نفر برهمه حکومت می کند وهرچه بگوید باید اجرا شود.

دو- دموکراسی: که مسؤولان با رأی مردم روی کار می آیند و نهادهای نظارتی هم بر کار آن ها نظارت می کنند.

سه- دموکُرسی: یعنی حکومت اهل کرسی بر مردم.

شاید برای شما سؤال شده باشد که «اهل کُرسی» چه کسانی هستند؟ ...اهل کرسی عبارت از مسؤولانی است که:

اولاً عده ای شان مادام العمر هستند وهیچ وقت عوض نمی شوند. تعدادی از آن ها هم با رأی مردم برسر کار می آیند، اما درکل، فقط جای شان عوض می شود و تغییر زیادی در آن ها ایجاد نمی شود. ارگان های نظارتی هم مانند تماشاچی ایستاده اند و با دقت تمام برکار مسؤولان نظارت می کنند.

ثانیاً تصمیمات شان را در زیر و دور کرسی می گیرند و به مردم فهیم کشورشان اعلام می کنند. مسؤولان دور کرسی همیشه به دو دسته ی «این طرف کرسی» و «آن طرف کرسی» تقسیم می شوند. البته گاهی ممکن است عده ای نه این طرفی باشند و نه آن طرفی. جای این عده روی کرسی است و به آن ها اهل «وسط کرسی» می گویند. گاهی هم پیش می آید بعضی ها اهل این طرف یا آن طرف هستند ولی به طرف دیگر یا به وسط متمایل می شوند. مهم این است که احساس کنند رأی مردم به کدام طرف گرایش دارد.


نکته ی مهم در مورد «دموکُرسی» این است که قدرت همیشه بین خودی ها جابه جا می شود و هیچ وقت به دست نُخودی ها نمی رسد. البته گاهی هم پیش می آید که بعضی ازخودی ها بر اثر بی بصیرتی، نُخوی می شوند. این آدم های ناسپاس باید فوراً مجازات شوند تا قدر نعمت کرسی را بدانند.


نکته ی مهم تر، فضای زیر کرسی است که هراز گاهی اتفاقات خیلی عجیب و غریبی در آن روی می دهد. نگارنده هم مثل شما از زیرآن کرسی مخوف خبر ندارد، اما از وقتی این شبکه های اجتماعی و مجازی معاند، در دسترس همه قرار گرفته است و یا وقتی دعوای خودی ها با نخودی هایی که قبلاً خودی بوده اند درمی گیرد، ناخواسته خبرهای ضعیفی از زیر کرسی به ملت می رسد. خبرها حاکی از آن است که کرسی خیلی گرم و وضع اهل کرسی بسیار توپ است و می رود توپ تر هم بشود. گور پدرکسانی که دست شان به کرسی نمی رسد و یا به هر دلیلی از دور کرسی اخراج می شوند!


دانشمندان اهل کرسی، سیستم «دموکُرسی» را مترقی ترین سیستم سیاسی از زمان حضرت آدم(ع) به این طرف می دانند ومعتقدند باید جایگزین بقیه ی سیستم ها درجهان بشود.

 




تاریخ : جمعه 97/2/7 | 1:2 عصر | نویسنده : بچه شلوغ | نظر

این روزها حرف و حدیث ها در مورد شهردار سابق تهران زیاد است؛ بعضی می گفتند او شهردار خوبی است و باید بماند و عده ای هم می گفتند خوب نیست و باید برود. در میان همه ی این حرف ها برخی هم سؤال می کنند که اگر شهردار محترم مریض بود و پروستات مبارکش درد می کرد چرا آمد و مسؤولیت شهرداری را قبول کرد؟ نمی آمد که سنگین تر بود.


به نظر می رسد پرسش بجایی باشد که کسی تا به حال به آن پاسخ نگفته، اما به نظر من جناب شهردار قبلاً سالم بوده و بعد از پذیرش مسؤولیت بیمار شده است. هر چند پزشکان محترم در مورد بیماری ایشان سکوت اختیار کرده اند، اما باز به نظر من علت بیمار شدن آقای شهردار می تواند چند چیز باشد:

اول) بدون اجازه ی بزرگ ترها آمد و شهردار شد. قبلاً هم بدون اجازه می خواست وزیر بشود که بحمدالله نشد.

دوم) به جای این که بنشیند و سرش را پایین بیندازد و کار خودش را بکند، به پرونده های بایگانی شده ور رفت.

سوم) در جلسه ی لهو و لعب برج میلاد شرکت کرد.

سنگ هم اگر چنین گناه هایی را مرتکب می شد، فی الفور می ترکید، چه رسد به یک آدم. شهردار محترم شانس آورد که فقط پروستاتش مورد حمله قرار گرفت و کار به جاهای باریک تر نکشید. البته جناب شهردار سابق تهران از این بابت باید از دادستان کل کشور هم خیلی ممنون باشد که با اصرار تمام باعث شد ایشان استعفا بدهد و برود تا مورد اصابت عذاب های اَلیم دیگر واقع نشود.

 

ضمناً بعضی ها از روی شیطنت می پرسند موضوع شهرداری تهران چه ربطی به دادستانی کل کشور دارد؟

باید به آن ها جواب داد وقتی مسائل امور خارجه، استکبار، هسته ای، موشکی و نظامی، اقتصادی و خیلی چیزهای دیگر به رئیس قوه ی قضائیه ربط دارد، پس موضوع شهرداری تهران هم می تواند به دادستان ربط داشته باشد. اگر منتظرید بر شما هم عذاب نازل شود و براثرآن پروستات تان درد بگیرد یا ویروس «استعفا» به جان تان بیفتد و یا در یکی از بازداشتگاه ها دچار بیماری «خودکشی» بشوید، باز به مسؤولان قوه ی قضائیه گیر بدهید.

(21/1/97)




تاریخ : شنبه 97/1/25 | 11:17 عصر | نویسنده : بچه شلوغ | نظر

 

شما همه اسم جعبه ی سیاه را شنیده اید که در هواپیماها و کشتی ها نصب می شود و اطلاعاتی در این جعبه وجود دارد که می تواند درحوادث، کاشف ازحقیقت باشد. 

 

یک زمانی درکشور ما به این نتیجه رسیدند که هرچیزی که از غرب می آید را باید بومی کنند؛ مثلاً اسم مدلی از پژو را گذاشتند «پژو پارس» یا اسم «ال90» را گذاشتند «رعد». این بومی سازی به علوم هم سرایت کرد و – بحمدالله - همه ی علوم، اسلامی شدند و رفت پی کارش. یکی دیگر از چیزهایی که بومی شد، همین «جعبه ی سیاه» بود. مسؤولان مدبّر و با درایت ما این جعبه ی غربی را از توی وسایل درآوردند و به جایش «نخودسیاه» کار گذاشتند وجالب این که این نخود را روی همه چیز نصب کردند. حالا هر اتفاقی برای هر چیزی می افتد، کارشناسان و مردم باید بروند دنبال «نخود سیاه» بگردند تا پیدایش کنند؛ بلکه ازحقیقت ماجرا سر در بیاورند.


مسؤولان ما نکردند «نخود سیاه» ها را کمی بزرگ تر بسازند که بشود پیدایش کرد؛ به همین خاطر مردم بعد ازچهل سال هنوز به دنبال «نخودسیاه» های هواپیما ها و قطارها و کشتی های سانحه دیده هستند وهمچنین سعی می کنند نخود اتفاقاتی مانند حمله به بیوت، سفارتخانه ها و افراد، ترور بعضی اشخاص و نیز پرونده ی اختلاس ها و قاچاق ها را پیدا کنند، اما هنوز موفق نشده اند.

 

باتوجه به این که مردم از بس کتاب می خوانند، سوی چشم شان کم شده و پیدا کردن نخودها برای شان سخت است، لذا از مسؤولان تقاضا داریم از این به بعد نخودها را بزرگ تر بسازند تا پیدا کردن شان راحت تر باشد.

باسپاس فراوان از توجه و رسیدگی مسؤولان

(8/12/96)

 




تاریخ : جمعه 96/12/11 | 12:15 عصر | نویسنده : بچه شلوغ | نظر

مدتی است که دو ویروس کشنده و خطرناک وارد کشور شده؛ یکی ویروس «آنفلوآنزای پرندگان» که باعث گران شدن قیمت مرغ و تخم مرغ شد ومی گویند به آدم ها هم سرایت می کند. ودیگر، ویروس «خودکشی» است که بدجور در زندان ها و بازداشتگاه ها و کلانتری های ما شایع شده.

 

متأسفانه با این  که قوه ی قضائیه در زندان ها دوربین مدار بسته کارگذاشته و نمایندگان مجلس هم – اگر زنگ تفریح شان نخورد - فیلم ها را با دقت نگاه می کنند، اما تاکنون هیچ کس نتوانسته از سِرّ این ویروس بی پیر سر در بیاورد. می گویند وقتی ویروس به جان یک زندانی یا بازداشتی می افتد، اول سوژه ی مورد نظر کمی با لباسش ور می رود، بعد یک دفعه جسدش در حمام یا دستشویی پیدا می شود که خودکشی کرده است.

 

حقیر حدس می زنم این هم - مثل همه ی مشکلات کشور- کار استکبار جهانی باشد. استکبار، هم برای این که دامان پاک و بی آلایش قوه ی قضائیه را لکه دارد کند و هم عوامل وجاسوس های خودش را قبل از موقورآمدن، بکشد تا اطلاعات شان لو نرود، ویروس را به جان زندانیان می اندازد.

 

البته این اولین بار نیست که استکبارِ بی تربیت دست به این کارها می زند. یک موقع میکروب بیماری «غش» و «دارونظافت» و این جور چیزها به جان زندانیان ما می انداخت؛ اما حالا ویروس خودکشی را انداخته که قابل سرایت به همه ی زندانیان - و حتی به مسؤولان قوه ی قضائیه هم - باشد.

 

مردم وظیفه دارند در این شرایط حساس کنونی، برای سلامت مسؤولان قضایی کشور دست به دعا بردارند؛ چون ویروسی شدن مسؤولان قضایی همان و خوانده شدن فاتحه ی عدالت علوی هم همان. دیگر خود دانید!

 

(25/11/96)




تاریخ : شنبه 96/12/5 | 7:45 عصر | نویسنده : بچه شلوغ | نظر

این روزها عده ای از خواهرهای باحجاب وغیرباحجاب توی این سرمای زمستان می روند شال و روسری شان را نوک چوب می کنند که مثلاً نه به حجاب اجباری گفته باشند.

نگارنده – بدون این که کاری به درست یا نادرست بودنش داشته باشد – اساساً به دلایل زیر با این رفتارها مخالف است:


دلیل دوم (چون دلیل دوم مهم تر از دلیل اول است، اول آورده می شود)- این رفتار ممکن است برای بعضی اعتراض ها - که می شود چیزی را برسر چوب کرد - کارایی داشته باشد، اما برای بعضی دیگر قابل اجرا نیست و خَلط مبحث می کند. مثلاً شما اگر بخواهید به رسانه ی ملیِ اجباری، نه بگویید چه کار می کنید؟ آیا می توانید سازمان صدا و سیما را سرچوب کنید؟ اگر این کار را بکنید پس چه کسی این همه سریال تاریخی مستند بسازد که مولای درزش نرود؟ چه کسی باعث رسوایی خائنان و وطن فروشان و اغتشاشگران و فتنه جویان شود؟

از طرف دیگر آیا می توانید رئیس سازمان را سرچوب کنید. آدم واقعاً چه جوری این رفتار را با کسانی بکند که وقتی دوره ی مسؤولیت شان در صداوسیما تمام می شود به وحدت و هم افزایی ملی اعتقاد پیدا می کنند و به شدت خواهان دموکراسی، آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعات می شوند؟ حیف است واقعاً. مگر ما چند نفر آدم انقلابی، منصف، دلسوز و روشنفکر اینجوری مثل رؤسای صداو سیما درکشور داریم؟

یا مثلاً وقتی موقع انتخابات ها، چند کاندیدا جلوتان می گذارند و می گویند الا و بالله باید به همین ها رأی بدهید، شما برای نه گفتن به کاندیداهای اجباری چه کار می توانید بکنید؟ آیا انسان زورش می رسد این همه کاندیدا را سرچوب بزند و بلند کند؛ مخصوصاً کاندیداهایی که قبلاً هم انتخاب و به دلایل ناگفته و ناشنیده و ناشناخته، سنگین تر از قبل هم شده اند؟

شما اگر به مصداق های متعدد دیگر اجبار در کشور هم فکر بکنید، متوجه می شوید که نمی شود چیزهای اجباری را به همین سادگی سرچوب زد و بلند کرد.

 

دلیل اول- رفتار این خواهرها بدآموزی دارد وممکن است یک نفراز آن ها یاد بگیرد و برود، مثلاً پرچم ایران را در هوا بلند کند. اولاً دِش: کسی نیست از این بنده ی خدای «پرچم بلندکُن» بپرسد، پدر بیامرز! آخر توکه تمام سر و بدنت در حجاب کامل است و فعلا هم جایت درمیان آن لباس گرم می باشد، چرا این کار را می کنی؟ دوماً دِش: هیچ فکر نکردی که ممکن است دشمنان تصور کنند تو حکومت را اجباری می دانی و پرچم را - که نماد حکومت است- بلند کرده ای وقصد براندازی داری؟ تو که می دانی دشمنانی مثل آمریکا، اسرائیل، عربستان، برادر زن صدام و خیلی های دیگر منتظر کوچک ترین فرصتند تا مردم را گول بزنند و به خیابان ها بکشانند. اگر این ها بیایند و دورت جمع شوند و یک فتنه ی دیگر به پا کنند، چه جوری می شود این بساط را جمع کرد؟


خلاصه این که باید یک مقدار مراعات کرد.همیشه که نمی شود یک حکومت با صعه ی صدر وجانم و دلم با مخالفان و منتقدان برخورد کند. آخرش یک عده ای با این کارهاشان باعث می شوند صبر مسؤولان نظام لبریز شود و به ساختارشکنان، اغتشاشگران و براندازان تشر محکم بزنند.

بنابراین نگارنده به دلایل گفته شده دربالا و نگفته شده دربالا با این جور رفتارها مخالف است.

(16/11/96)

منبع: کانال پنجره/ https://telegram.me/panjare95




تاریخ : سه شنبه 96/11/24 | 7:35 عصر | نویسنده : بچه شلوغ | نظر