سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هلال ماه و دردسر مشترک یهودیان و مسلمانان

داستان اختلاف بر سر تشخیص پایان ماه روزه داری مسلمانان، امسال هم مثل هر سال تکرار شد و در کشوری به کوچکی لبنان، شیعیانی که با وجود مرگ علامه سید محمد حسین فضل الله هنوز به نظرات فقهی او عمل می کنند روز پنجشنبه را عید گرفتند، در حالی که مقلدان دیگر مراجع شیعه، عیدشان همزمان شد با اهل سنت و دیگر مسلمانان شیعه و سنی خاورمیانه.

این اختلاف در جنبه دینی اش ربطی به شیعه و سنی ندارد؛ فقهای هر دو مذهب میان خود دچار اختلاف بر سر تفسیر این حدیث پیامبر اسلامند که می گوید: "صوموا لرؤیته و افطروا لرؤیته" یعنی با دیدنش (ماه) روزه بگیرید و با دیدنش بشکنید (روزه را به پایان برسانید).

پاره ای از فقها، چه میان شیعیان و چه اهل سنت بر این باورند که منظور پیامبر اسلام این بوده که باید هلال ماه نو را عیناً دید و پاره ای دیگر معتقدند که پی بردن و اطمینان یافتن از حلول ماه نو هم منظور پیامبر را برآورده می کند، بر این اساس اگر با محاسبات نجومی هم حاکی از آغاز ماه نو باشد یا اینکه هلال ماه نه با چشم غیرمسلح، بلکه با وسائلی همچون تلسکوپ دیده شود هم می توان اطمینان کافی را برای اعلام آغاز یا پایان روزه داری کسب کرد.

در جوامع سنی مذهب، فقهای عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خلیج فارس عمدتاً پایبند رؤیت عینی اند، در حالی که در ترکیه و سوریه و لبنان و مصر به محاسبات نجومی تکیه می کنند.

در فقهای شیعه هم، آنهایی که به رؤیت عینی معتقدند اکثریت دارند.

اما بحث و اختلاف نظر بر سر تشخیص زمان آغاز ماه نو، پیشینه ای فراتر از جدل های فقهی میان مسلمانان دارد و دیرینه تر از پیدایش اسلام است.

یهودیان آغاز هر ماه را گرامی می دارند و نیایش خاص آن روز را به جا می آورند؛ در تورات در سفر اعداد از زبان خداوند به موسی آمده است: "در روزهای شاد خود نیز این شیپورها را بنوازید، یعنی در موقع برگزاری عیدها و اول هر ماه که قربانی های سوختنی و قربانی های سلامتی تقدیم می کنید و من شما را به یاد خواهم آورد".

بین این روزهای اول ماه، مهمترین آنها نزد یهودیان، عید روش هشنه یا جشن سال نوست که در واقع آغاز هفتمین ماه تقویم سنتی یهودی (ماه تشرین) است و امسال با عید فطر همزمان شده است.

یهودیان در جستجوی هلال ماه نو به نقاط مرتفع می رفتند و هر کس هلال ماه را می دید به شورای عالی داوران یهود که بلندپایه ترین مرجع قضائی و حل اختلاف بود گزارش می کرد، این شورا پس از بررسی و اطمینان از صحت گزارشها، آغاز ماه نو را اعلام می کرد و دیگر مناسبتهای مذهبی هم بر همین اساس محاسبه می شدند.

مسلمانان نیز همین شیوه را در پیش گرفتند و هنوز هم آن دسته از مراجع دینی که رؤیت عینی هلال را برای تشخیص آغاز ماه ضروری می دانند پیشاپیش به مردم اعلام می کنند که هر کس هلال را دید به آنان گزارش کند و سپس بر اساس شهادت این افراد، فرارسیدن ماه رمضان یا پایان آن را اعلام می کنند.

اما پس از آنکه رومیان با تسلط بر فلسطین، معبد یهودیان در بیت المقدس را ویران و شورای عالی داوران را منحل کردند، شیوه رؤیت هلال ماه و گزارش آن منسوخ و به جای آن، روش محاسبه نجومی برای آغاز ماه تعیین شد، همان روشی که بعدها برخی فقهای مسلمان هم در پیش گرفتند.

همان اختلافی که بر سر تشخیص ماه نو از راه رؤیت عینی یا محاسبه نجومی میان فقهای مسلمان وجود دارد، بین روحانیون و علمای یهود هم بروز کرد و برخی از آنان کوشیدند روش رؤیت عینی را احیا کنند اما راه به جایی نبردند و هم اکنون یهودیان مناسبت های خود را بر اساس تقویمی که از پیش با محاسبات نجومی تدوین شده برگزار می کنند.

با این حال، یهودیان ارتدکس که سختگیری بیشتری نسبت به آیینهای خود دارند، نیایش های مربوط به عید روش هشنه را دو روز پیاپی به جا می آورند تا مطمئن شوند که حتماً آداب خود را پس از حلول ماه نو انجام داده اند.

در میان یهودیان رسم بر این بود که آغاز ماه را با روشن کردن آتش بر بالای کوههای اعلام می کردند و این خبر کوه به کوه به یهودیانی که خارج از فلسطین زندگی می کردند می رسید، با اینکه در جاهای مختلف دنیا، ماه نو در زمان های متفاوت حلول می کند اما ملاک برای یهودیان، بیت المقدس است و همه یهودیان جهان بر اساس آغاز ماه در این شهر مناسبت های خود را تنظیم می کنند.

مشابه اسلامی این شیوه را بخش عمده ای از مسلمانان اهل سنت با ملاک قرار دادن افق مکه به کار می گیرند تا مردم ساکن کشورهای مختلف بتوانند ماه رمضان را در زمان واحدی شروع کنند و به پایان ببرند.

از پیامبر اسلام نقل قول صریحی که در این زمینه اظهارنظر کرده باشد وجود ندارد و بنابراین باب اجتهاد برای فقهای سنی که به وحدت افق رأی دهند باز شده اما بیشتر فقهای شیعه با استناد به روایاتی از امامان، دیده شدن ماه در هر منطقه را تنها برای مردم آن منطقه و مناطق نزدیکش ملاک قرار می دهند.

همانندی نظریات و اختلافات روحانیان مسلمان و یهودی در مورد رؤیت هلال ماه و تعیین مناسبت های مذهبی در تقویم قمری، تنها یک نمونه از شباهت های فراوان در احکام شرعی و سنت های این دو دین ابراهیمی است.




تاریخ : یکشنبه 89/6/21 | 4:57 صبح | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

درپایان ماه پربرکت رمضان وآغاز ماه شوال قرارداریم. معمولاً درآستانه ی عید سعید فطر بازار بحث های مربوط به استهلال به شدت گرم است .گروه ها ی استهلال تجهیزمی شوند و چشم ها مترصد دیدن هلال ماه شوال. دراین میان عده ی زیادی ازمردم منتظرند که هلال کی رویت خواهدشد وعده ی کمی هم درانتظارندکه بالاخره امسال چند ماه ازآسمان سر برخواهد آورد. نوشته ی حاضرنیزبه دنبال همین دغدغه نگاشته شده وتقدیم می گردد.

                                                                        +*+*+

برکسی پوشیده نیست که ماه از کرات آسمانی وتابع کره ی زمین است.ازاین جهت آن را قمر زمین می نامند. بحث درمورد ماه درمیان مسلمانان علاوه برجنبه ی علمی ،از نظر فقهی نیزحائز اهمیت است. (ناگفته نماند بااین که مسلمانان به لحاظ جنبه ی دینی وفقهی بااین کره ی کوچک بسیار درارتباط اند، اما تاکنون از نظر دانش و فناوری به هیچ دستاورد ویژه ا ی دراین زمینه دست نیافته اند). هرچند این نوشتاربیشتر قصد پرداختن به جنبه ی فقهی این قضیه را دارد، اما جهت طرح بهتر بحث، توجه کوتاهی به جنبه ی علمی موضوع ناگزیر می نماید.

امروز علم نجوم – مانند بسیاری از علوم دیگر – از پیشرفت های سرسام آور ی برخوردار شده وعرصه ی فضا محل دید انواع دوربین ها وتلسکوپ ها و میدان تاخت وتاز انواع موشک هاوماهواره های نجومی قرارگرفته است. عرصه های شگفتی درزیرسیطره ی کشف و شناخت انسان درآمده است ودراین میان ماه از شناخته شده ترین کراتی است که بشر توانسته به بسیاری از مشخصات آن دست یابد و حالات گوناگون آن را پیش بینی کند ؛مانند ارتفاع، جایگاه ماه برحسب درجه، لحظه های مقارنه ی ماه با خورشید، لحظه ی خروج از محاق، لحظه ی آغاز اکتساب نور از خورشید، درصد درخشندگی هلال نسبت به بدرکامل، محاسبه ی زمان غروب ماه درشب اول، مدت مکث ماه درافق بعد از غروب خورشیددرشب اول، سن ماه از زمان مقارنه ی مرکزی تا غروب خورشید، خسوف وکسوف و... هرچند مدار ماه وشاخصه های رؤیت پذیری به اندازه ای پیچیده وگوناگون است که هنوز دربعضی موارد پیش بینی رؤیت پذیری هلال با قطعیت ممکن نیست اما درچنین مواردجزیی، رصد با تجهیزات نجومی و چشم مسلح می تواند ضریب احتمال وامکان را به یقین تبدیل کند.با این اوصاف می توان نتیجه گرفت که بحث استهلال یک موضوع کاملاً علمی است ؛ اما این که چگونه سر از حوزه ی فقه وفقاهت درآورده می تواند به دلایل زیر مرتبط باشد:

1-        حساسیت زیاد موضوع استهلال به لحاظ دینی همراه با عدم پیشرفت های علمی درزمینه ی محاسبات دقیق نجومی در روزگارقدیم .

2-        ثقایت بیوت علما نزد مردم دربسیاری از امور ازجمله رؤیت هلال.

3-        جلوگیری از بروز تشتت دراعلام رویت هلال.

4-        موضوعیت داشتن افتاء فقها درخصوص زمان رؤیت هلال واین که ملاک استهلال، رؤیت ماه درقبل ازغروب آفتاب است یا بعداز آن.

با توجه به پیشرفت های علمی حاضرکه درسایه ی آن تقویم های چند ده ساله به بازار روانه شده وتحولات وتغییرات مربوط به صدها سال بعد قابل پیش بینی است موضوع استهلال _ جز درموردچهارم بالا_ ارتباط چندانی با حوزه ی فقه یدا نمی کند.اما با این حال فقهای بزرگوار همچنان شهپر الطاف خویش را برآن گسترده اند. چون این موضوع باعنایت به تعدد بیوت دچار تشتت وچند گانگی دررفتارهای دینی مردم شده لذا انگیزه ای شد تا مواردزیر به اختصار و سراسیمه تقدیم حضورتان گردد:

الف) درحال حاضر اعلام رؤیت هلال گویی از یک « خبر» به یک «حکم شرعی» تبدیل شده است وعلمای بزرگوار این عمل را از وظایف شرعی خود قلمدادنموده ومقیدندکه به هر شکل ممکن نظر شان را – آن هم مستقل از دیکران – دراین خصوص اعلام نمایند. درحال که درهیچ یک از منابع روایی، زحمت این کار به دوش فقها گذاشته نشده است .

ب) توصیه ی علما به دیدن ماه – باوجود امکانات گسترده ی محاسبات نجومی- یک عمل احتیاطی ونسبتاً پسندیده است اما بعضی از بزرگان به رؤیت هلال با چشم غیر مسلح اصرار داشته ودخالت تجهیزات نجومی دراین امررا جایز نمی شمارند. شاید ملاک چنین فتوایی سخن رسول خدا (ص) باشد که فرمود: «صوموا لِلرّؤیه وافطروا لِلرّؤیه»( با دیدن هلال روزه بگیرید وبا دیدن آن افطار کنید). اگر فتوایی بر اساس تعصب ورزیدن نسبت به نص وبدون لحاظ شرایط گاه و جا وجاه صادر شده باشد؛ ناچاراین پرسش ها رادرپی خواهد داشت :

1- ب) پس کاربردعقل – به عنوان یکی از منابع فقهی – کی وکجا اندام ستبر وسترگ خویش را دراستنباط احکام شرعی عرضه خواهد نمود؟

2- ب) با وجود چنین فتاوایی، فقه پویا – که یکی از بزرگترین افتخارات فقه شیعه است – را چگونه می توان تعریف کرد وسمند بادپای آن را درکدام عرصه می توان به جولان آورد؟

پ) گاهی پیش آمده که دو کشور مسلمان – که یکی درشرق ودیگری درغرب ایران قرار دارند – هردو یک روز مشترک را به عنوان عید فطر اعلام کرده اما ایران عیدرا درروز بعد برگزار کرده است. باورکنید درک حکمت این تفاوت غیر علمی بسیار مشکل است.با توجه به این که فقهای بزرگوار دررساله های توضیح المسائل خود یکی از راه های اثبات رؤیت هلال را شهادت دو مرد عادل ( بیچاره زن ها!) دانسته اند وبا عنایت به این که رؤیت هلال جنبه ی خبری دارد؛ لذا لازم است به این پرسش ها پاسخ داده شود که آیا در هیچ کشوراسلامی دوشاهد عادل هم پیدا نمی شود که بتوان به آن ها اعتماد نمود؟ آیا حرف یک عالم دینی ورفتار یک کشور اسلامی نمی تواند ونباید برای علما وبلاددیگر حجت باشد؟

ث) همه می دانیم که گردش هیچکدام ازکرات آسمانی خارج از نظم ونظام دقیق نیست؛ آنقدرکه یکی از دلایل اثبات وجود ناظم عالم را نظم درجهان آفرینش مثال می زنند.حا ل چه پیش آمده که از میان تمام کرات آسمانی این «ماه» بازیگوش سازخود را می نوازد وبرجاده ی خود سری می تازد؟ چه اتفاقی رخ داده که روزهای یک ماه قمری دریک سال،30 ودرسال دیگر 29 روز است؟ (البته به ادعای بعضی ها 28 روزش هم تجربه شده است). اگراین تفاوت مبنای علمی دارد؛ پس چرا برای برای زمین یا کرات دیگر اتفاق نمی افتد؟

ج) اصولاً یکی از مؤ لفه های نگارش تقویم، استفاده از نظم موجود درگردش کرات آسمانی است واگر تفاوتی درشمار روزها درسال شمسی یا میلادی دیده می شود آن نیز براساس نظم است. مثلاً اگر تندی وکندی گردش وضعی وانتقالی زمین درزمان نزدیک شدن مدارگردش زمین به خورشید تفاوتی درتعداد روزهای بعضی از ماه های سال ایجاد می کند، زمان ومقدار این تفاوت درهر سال ثابت، مشخص و درمحاسبات نجومی واستخراج تقویم قابل ذکر وپیش بینی است.مثلاً اگرروزهای سال شمسی درفصل بهارو تابستان31 روز ودرفصل های پاییز و زمستان30 روزاست، این تفاوت درسال بعد جابه جا نمی شود ویا این گونه نیست که مثلاً ماه خرداد درایران 31 روز و درکشور های دیگری 29 روز باشد ویااگر درایران امروز اول اردیبهشت باشد درکشور عراق – که شب و روز مشترک با ما دارد- نمی توانددوم یا سوم باشد.اگر هم اختلافی وجود دارد، براساس اختلاف طبیعی دونقطه ی جغرافیایی وآن هم با شرایط خاص واز شرق به غرب است نه برعکس. یکی ازدوستان که در روزهیجدهم ماه مبارک رمضان از زیارت خانه ی خدابازگشته بود می گفت من امسال دو هیجدهم را روزه گرفته ام ؛ یکی درعربستان و دیگری هم درایران. همانگونه که دقت فرموده اید با این که ایران شرقی تر از عربستان است ؛ اما ماه هیجدهم ایران ازعربستان دیرتر طلوع کرده است.

چ) مطمئناً اگر همین وسواس دراستهلال ماه های رمضان، شوال وذی الحجه با همین شیوه ی سنتی وابتدایی درماه های دیگر هم اعمال گردد، تعداد روزهای معمول درماه ها و سال قمری از شمار طبیعی خارج خواهد شد.

ح) درصورت ربط موضوع استهلا ل به فقه یا علم، پیامد هایی اجتماعی برهرکدام مترتب است.مثلاً اگراین موضوع را علمی بدانیم، به لحاظ عدم وجود قرائت های مختلف دراین گونه علوم قطعی، تکلیف خلق الله کاملاً روشن است.واگر اشتباهی هم دراین زمینه رخ دهد ، لااقل اختلاف وتشتتی درجامعه پیش نخواهد آمد.امااگر گوش به فرمان فقه داشته باشیم، با توجه به تعدد فقها، تشتت آراء و تقیدو تمسک شدید آن بزرگوارن به احتیاط، نتیجه ی آن چیزی جز آنچه امروز درممالک وسیع اسلامی می گذرد نیست.یعنی یکی از فقها یک روز و دیگری روزی دیگر را به عنوان عید اعلام می کند. یا یکی صبح ودیگری بعد ازظهر را به نماز عید می ایستد. و چه دیدنی خواهد بودنماز هایی که با چنین شرایطی اقامه می شود! اگر شخص نا آشنا بااین مسائل با چنین صحنه هایی روبه رو کردد، می اندیشد که هرکدام از فقای بزرگوار یک «ماه» اختصاصی درآسمان داشته وآن «ماه» ها هم اراده کرده اندتا درسپهر اعتقادات مردم – تعمداً- طلوعی ناهماهنگ وناهمگون داشته باشند.با توجه به مطالب بالا جا دارد از فقهای گرانقدر پرسش شود که:

1- ح) آیا جنبه ی فقهی موضوع استهلال این همه مهم و حل آن اینقدر غامض است که باید وحدت جهان اسلام به راحتی تحت الشعاع آن قرارگیرد؟

2- ح) فقهای بزرگوار - که این همه نسبت به نتایج نامطلوب تسرّی مباحث علمی درسطوح پایین تر جامعه نگرانند – چگونه حاضر می شوند نتایج عملی اختلاف آراء علمی اصحاب فتوا تااین حد وحدت جامعه را تهدید نموده وحتی به این موضوع – به عنوان یک پدیده ی مترقی علمی – افتخار هم می کنند. آیا نمی شود پنبه ی اختلافات علمی درکمیته یا جمعی علمی زده شده وعصاره ی آن به مردم ارائه گردد.

خ) از ویژگی های یک فتوای مترقی وپویا- به ویژه درزمان کنونی – توجه به مسائل علمی مرتبط با آن است. مثلاً توجه به پیشرفت های علمی علومی مانند پزشکی ،ژنتیک ، نجوم ، موسیقی و ... برای فتوی دادن دراین زمینه ها لازم است؛ که اگر چنین توجهی صورت نگیرد فتوای صادره کارآمدی خودراز دست داده وبه یک اظهارنظر بدون استفاده تبدیل می شود.

عالم بزرگواری می فرمودند درحدیث است که «العلم علمان علم الادیان وعلم اللبدان» یعنی ما دوعلم بیشتر نداریم. یکی علم دین ودیگری علم مربوط به اعضا وجوارح بدن. به ایشان عرض کردم پس قضاوت شما درمورد علوم دیگری که امروز درحوزه ودانشگاه رایج است، چیست؟ فرمودندآن ها علم نیستند. بلکه «فن» محسوب می شوند.اوکه خود را صاحب نظر درفقه می داند،اولاً به نظر می رسدحدیث را نادرست ترجمه نموده، زیرا این حدیث بیشتر نشانگر فخامت جایگاه این دوعلم درمیان علوم دیگر است نه بی توجهی به آن ها.ثانیاً حضرت ایشان از ماهیت علوم دیگر بی خبراست ونمی داندکه علومی مانند روانشناسی، جامعه شناسی، اقتصاد، فلسفه و... ماهیتاً نمی تواند فن محسوب شود! ثالثاً با این که – ظاهراً- همین دوعلم مورد توجه وقبول بعضی از علما است اما آثار، پژوهش ها و فتاوای فقهی درحوزه ی این دوعلم نشان می دهد که حتی همین علوم هم به اندازه ی لازم مورد توجه فقهای بزرگوار قرارنگرفته است.

هرچند بحث درخصوص آسیب شناسی ساختار حوزه های علمیه مقال وبضاعت خویش را می طلبد اما با توجه به پیشرفت های سرسام آورعلوم وفنون تذکر این نکات موجزه لازم است که:

1- خ) به نظر می رسد فقیهان - که مرجع و مقتدای دیگرانند- بایدازنگاه جزیره ای به مسائل دست بردارند وبه جهان پهناورعلوم، فنون، نظریات تازه و پدیده های بدیع راهی متفاوت بگشایند؛ چنان که بسیاری از مقلدان معمولی – وبه قولی دست پایین آن ها- پا از جزیره ی نگاه های تنگ فراتر نهاده وبه اقالیم پهناور آزاد اندیشی دست یافته اند. بنابراین اگر مرجع ومقتدایی دراین راه پیشاهنگ نباشد، او را پیشوایی امت نشاید.

2- خ) علمای دینی باید درکارترویج دین نقش مهندس فکری جامعه را ایفا نمایند نه نقش کارگر را.حجم زیادکار همه جا به کار نمی آید. خواندن چند باره ی ابواب مختلف فقه درنزد اساتید متعدد وافتخار به اشتغال به فراگیری علوم دینی، درحالی که نتیجه ی مفیدمورد انتظاراز آن برنخاسته وجامعه درهمان زمینه ها دچار بحران است، چه توجیهی دارد؟چیدن آجرها روی هم ورفتن تا ثریا کاری بس مشکل است اما هنر نیست.هنر آن است که این چیدن ها برنقشه ای اندیشمندانه استوارباشد تا ازآن همه کار توان فرسا نتیجه ای مطلوب و دلخواه حاصل شود.

با عنایت به آنچه درپیش آمدو درراستای رفع معضل موجود، شاید بتوان موارد زیررا مورد توجه جدی قرارداد:

1-      تغییر وتصحیح مبانی فقهی مسأله ی استهلال.

2-      استفاده از پیشرفت های علمی موجود درزمینه ی استهلال.

3-   با توجه به این که رویت هلال یک امر اخباری است نه استنباطی؛ بنا براین حتی اگر دراین مورد به شیوه ی سنتی هم رفتار شود، هماهنگی بیوت آیات عظام واعتماد به یکدیگر می تواند مشکل موجود رابه راحتی مرتفع نماید.

به امید روزی که جهان اسلام در سایه ی وحدت واقعی به رفع مشکلات خویش نایل گردد.




تاریخ : شنبه 89/6/20 | 9:8 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

 

حج آلوده به اسراف و تبذیر!

در خاطراتی از امام خمینی نقل می شود که؛ روزی یکی از پاسداران (محافظین) حضرت امام از ایشان سؤال می کنند: ما بعضی روزها که در خیابان ها و داخل شهر هستیم، خانم های بد حجابی می بینیم. آیا می توانیم برای اینکه حجابشان را درست کنند، آنها را ترسانده و تهدید کنیم که خانم حجابت را رعایت کن و الا می برمت کمیته؟ حضرت امام پاسخ می دهند: واقعاً قصد بردن به کمیته داری؟ پاسدار جواب می دهد: نه، برای ترساندن است! امام می فرمایند: نخیر، حق این کار نداری! برای یک عمل مستحبی که نباید یک فعل حرام انجام بدهی و دروغ بگی! قصد بردن نداری، پس دروغ میشه و دروغ هم حرام!

از این مقدمه کوتاه میخواستم به اینجا برسم که واقعاً بعضی مواقع ما مسلمانان، ترک واجب کرده و سنت بجا می آوریم! برای یک امر مستحبی و گاه مباح، مرتکب فعل حرام انجام می شویم و انتظار داریم که به ثواب هم برسیم و رضایت خدا و پیامبرش هم به دست بیاوریم! در حالی که واقعیت چیز دیگری است و ما فقط خودمان را گول زده و زحمت داده ایم. از جمله این امور حج عمره است که روزانه هزاران نفر در طول چند ماه با نیت امر مؤکد مستحبی به سفر حج مشرف می شوند اما با غفلت، به ویژه غفلط مدیران و روحانیون کاروان ها و سهل انگاری سازمان حج، این عمل پرارزش و سفارش شده دین، گاهی تحت الشعاع یک فعل حرام یا مکروه و قبیح دیگری قرار گرفته و بی ارزش می گردد. از جمله این نوع اعمال، وجود اسراف و تبذیر در سفر حج است. این اسراف و تبذیر گاه صرفاً از ناحیه خود حجاج صورت می گیرد؛ مثل خریدهای میلیونی حجاج در مکه و مدینه(که عملاً شاهد همچین کسانی در بین همسفران بودم)، و گاه از طرف هتل ها (هتل های محل اقامت حجاج که تحت نظر سازمان حج است) هنگام پذیرایی حجاج. مثلاً وعده صبحانه به صورت سلف سرویس است؛ هرکس هرچیز و هرچقدر خواست می تواند بردارد و میل کند. حال این استدلال درست است که چون پولش دادیم، پس هرچه توانستیم بخوریم؟ توجه کرده ایم با این کار حجم زیادی از غذای نیم خورده و دست خورده یکباره به سطل زباله سرا زیر می شود؟ یا مصرف نیمه تمام بطری های آب، استحمام مرتب روزانه و گاهی روزی چند بار و... آیا بهتر نیست سازمان حج و دیگر دست اندرکاران تدبیری بیندیشند که این اسراف و تبذیرها و ریخت و پاش ها صورت نگیرد؟ با توجیه حجاج حداقل کمتر صورت گیرد! تا هم فعل حرامی انجام نگیرد و هم هزینه های سفر حج پایین بیاید، در نتیجه افراد بیشتری که آرزوی زیارت خانه خدا را دارند به خواسته معنوی خود برسند! متأسفانه این اعمال غیر دینی بیشتر در بین حجاج و کاروان های ایرانی رخ می دهد. با یک پرس و جو و بررسی جزئی متوجه شدیم دیگر حجاج، به ویژه حجاج جنوب شرق آسیا؛ اندونزی، مالزی، هند، پاکستان و افغانستان و... با کمترین هزینه و بدون خرید هیچ سوغاتی و جنسی به این سفر معنوی مشرف می شوند، یعنی با کوله باری سبک از بار دنیوی می آیند و با کوله باری پر از معنویت بر می گردند، بدون سر زدن به بازار و خرید! با یک ساک دستی کوچک لباس شخصی می آیند و با یک ساک کوچک بر می گردند و... حتی ظاهراً هتل های مالزیایی ها و اندونزیایی ها سه شیفت در اختیار آنها قرار می گیرد، یعنی هر گروه از حجاج در 24 ساعت، فقط 8 ساعت حق استراحت و ... در هتل را دارند! ما نمی گیم با حجاج ایرانی هم اینگونه برخورد شود که از محالات است، حداقل جلو اسراف و تبذیر و زیاده روی در بعضی اعمال و رفتارها گرفته شود. با دلیل واهی و خیالی و به اسم حفظ شؤنات کشور و انقلاب و... تظاهر به ... نباید باعث اسراف و تبذیر شد. اتفاقاً در فرودگاه جده به چشم خود دیدم که کاروانی از مالزی در عرض کمتر یک ساعت از گیت بازرسی عبور کردند، چراکه به جز یک ساک دستی چیزی برای تحویل دادند نداشتند، اما ما ایرانی ها ساعت ها معطل تحویل ساک های حجیم بودیم. حتی ساک هایی بودند که دو نفری به سختی حمل و نقل می شدند، که غیر قابل تحویل اعلام می شد و حاجی مجبور بود همانجا به سختی ساک دیگری تهیه کند یا به قیمت بالا بخرد برای دو قسمت کردن آنها.

خدایا ما از اسراف کاران قرار نده!




تاریخ : جمعه 89/6/19 | 1:21 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر

 

نیم نگاهی به ترافیک، آلودگی هوا و وضعیت رانندگی

ترافیک (پوزش؛ معادل فارسی آن را نمی دانم ) و آلودگی هوای ناشی از خودروها با توجه به پیامدهای زیانبارش به یکی از ملموس ترین معضلات و بحران های جامعه بشری به ویژه کلان شهرها شده است. چنانچه در ایران نیز چنین است. طوری که بیشترین عامل تشدید بیماری هایی همچون؛ سیستم قلبی، عروقی و ریوی، عصبی و روحی و روانی شده و در نهایت باعث کاهش عمر شهروندان می گردد. از زمانی که برای نخستین بار خودرو در دوران ناصرالدین شاه قاجار وارد ایران شد. تا حال، به نوعی این وسایل مدرن بشری و هدیه غرب، نقش اساسی و محوری در سرنوشت مردم داشته است. هم نقش مثبت و هم نقش منفی. ولی منفی آن روز به روز بیشتر شده است. طوری که در بعضی کشورها، از جمله در تهران و دیگر کلان شهرهای ایران داره به بحران ملی تبدیل می شود، لذا نیاز به یک عزم ملی هم دارد تا به وضعیت مطلوب یا حداقل قابل تحمل رسید.

حال این سؤال پیش می آید که چرا اینگونه شده؟ آیا این وضعیت عوارضی است اجتناب ناپذیر! باید سوخت و ساخت! هرکه طاووس خواهد باید جور هندوستان کشد؟! نمی شود هم از خودرو و دیگر مزایا و لوازم تجدد برخوردار شد و هم دچار این مشکلات و بحران ناشی از آنها نشد؟ تا آنجا که ما خواندیم و شنیدیم و دیدیم، چرا می شود! نمونه بارز و ملموس آن بعضی از کشورهای (نه توسعه یافته و غربی بلکه) منطقه خودمان، مثل عربستان (مدینه و مکه را از نزدیک دیدم و توجه کردم، بقیه شهرهایش را در حد شنیدن). در مدتی که مدینه بودیم، در 24 ساعت شبانه روز خبری از ترافیک و حضور پلیس نبود. خودرو آنهم از نوع حجیم و شاستی بلندش کم نبودند، اما خیابان ها و بزرگ راهها بدون ترافیک و حضور پلیس! رانندگی در کمال آرامش بدون عجله و سرعت بالا! رعایت سرعت و دوری از تخلف و احترام به عابر پیاده کاملاً مشهود! همه در آرامش کامل طی مسیر کرده و بدون آلایندگی صوتی رانندگی می کردند. به همین دلیل هوای شهر پاک پاک، عاری از دود و دم! به این اضافه کن امنیت حاکم در جای جای شهر را، نه خبری از دزد گیر خودرو ها بود و نه خبری از چند قفله کردن آنها. بارها دیدم که هنگام نماز وسایل نقلیه شخصی بدون قفل و گاه با شیشه های پایین کنار خیابان پارک شده و در نماز جماعت مساجد شرکت می کنند. واقعاً چرا؟ در ضمن خبری هم از مترو و وسایل نقلیه عمومی نیست، اکثراً وسیله شخصی دارند. در داخل شهر حتی در اتوبان های داخل شهری هم راننده حاضر نبود از سرعت مجاز تجاوز کند! در بیرون از شهر و آزاد راهها ( مثلاً از مدینه تا مکه که خود شاهد بودم) راننده اتوبوس حاضر نشد با سرعت بیشتر از 80 کیلومتر برود، در جواب درخواست حجاج ایرانی که دیر می رسیم اگر زودتر بروی بهتر است! پاسخ داد من قسم خورده ام که خلاف مقررات راهنمایی و رانندگی عمل نکنم! یا در مکه ضمن گشت در شهر به راننده، که اتفاقاً از اتباع افغان بود و فارسی هم می دانست گفتیم؛ خیابان که خلوته، پلیس هم نیست کمی تندتر برو! پاسخ داد: اولاً خلاف نمی کنم، دوماً اخیراً دوربین های کنترل سرعت نصب کرده اند و اگر با سرعت بیش از 40 برویم جریمه سنگینی می شویم! سپس با خنده خاطره جالبی از به اصطلاح زرنگی ایرانی ها تعریف کرد. گفت چند مدت پیش چند مسافر ایرانی از جمله یک خانم ایرانی را سوار کردم تا به فروشگاه بزرگ... ببرم در بین را ه گفت؛ سرعتت کم، کمی زودتر برو! گفتم: دوربین های کنترل نصب کرده اند، جریمه می شوم. گفت کاری نداره! شما روی داشبورد یک سی دی کامپیوتر قرار بده تا شماره پلاک معلوم نشه! انعکاس نور جلو ثبت پلاک را می گیره! واقعیتش از راه حلش تعجب کردم. حال خود حدیث مفصل خوان از این...

از این مطلب و خاطره نتیجه می گیریم که صرفاً با حضور پر رنگ پلیس و جریمه و کنترل محسوس و غیر محسوس یا افزایش وسایل نقلیه عمومی و طرح روزهای زوج و فرد و... نمی توان مشکل معضل ترافیک و آلودگی هوا را حل کرد بلکه نیاز به یک فرهنگ سازی و بستر سازی مناسب و ریشه ای داریم. تا فرهنگ استفاده از خودرو و رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی در بین مردم جا نیفتد و نهادینه نشود، خبری از حل مشکل بصورت دائمی و ریشه ای نخواهد بود. این فرهنگ کی ایجاد می شود؟ با کار فرهنگی و ایجاد فضای ذهنی، طوری که قانون شکنی و خلاف در جامعه منکر جلوه کند و عامل آن احساس شرم و ناامنی کند! و افکار عمومی به سمت خود کنترلی پیش رود چراکه در جامعه خود کنترلی علاوه بر خود افراد که اولین و اصلی ترین ناظر بر رفتارهای خویش هستند، نظارت اجتماعی در سطح بالایی قرار می گیرد و جامعه به هیچ وجه قانون شکنی را نمی پذیرد و این یعنی نهادینه شدن! در این صورت تخطی از قانون موجب احساس گناه می گردد. وقتی تجاوز به حقوق دیگران، از جمله هنگام رانندگی یک رفتار عادی و زرنگی جلوه کند و رعایت کننده و عامل به قوانین یک بی عرضگی قلمداد شود نباید انتظار حل معضلات و مشکلات را داشت. صرفاً با تأکید بر باورها و روش های قدیمی و غیر کار آمد گذشته و بازدارنده و مجازات که نمی توان کاری پیش برد. با بستر سازی و کار فرهنگی و ایجاد فضای ذهنی مناسب و با وجدان اخلاقی است که می توان جامعه ای عاری از ترافیک و آلودگی هوا و... داشت. به امید آن روز!




تاریخ : شنبه 89/6/13 | 3:22 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر

 نگاهی به کتاب «موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی»

      کتاب «موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی»[1] تألیفی متفاوت در میان آثار علامه است. بدیهی است دین و مذهب تخصص اصلی علامه جعفری است اما بررسی ماهیت موسیقی در این کتاب عمدتاً فقط از دو دیدگاه فلسفی و روانی صورت پذیرفته و نگارنده خود بر این گزینش آگاهانه تصریح دارد.

    ورود به مبحث در این مقال با چهار مقدمه صورت می گیرد. در مقدمه نخست ایده فلسفی خاص علامه جعفری یعنی «حیات معقول» مورد اشاره قرار گرفته و درباره روش تألیف متفاوت این کتاب چنین توضیح داده شده است: «برخلاف رسم معمول در تألیفات تحقیقی که مؤلفان به طرح قضایا و اظهار نظر و استدلال در اثبات و نفی های مطلوب در آن قضایا می پردازند، اغلب مباحث مورد تحقیق در این کتاب اگرچه به صورت قضایای خبری و علمی مطرح می شوند، ولی از مطالعه کنندگان و دانش پژوهان تقاضا می شود که آن مباحث را به عنوان سؤالات، رویاروی خود قرار داده، درباره آن ها بیندیشند و نتیجه گیری نمایند». از همین جا می توانیم مطمئن شویم که با یک قضاوت قطعی و لازم الاجرا مواجه نیستیم بلکه چنانچه ولقاریس گفته، علامه جعفری قاضی نیست، معلم است. توجه به این اشاره مهم اولیه برای مواجهه با مباحث این کتاب ضروری است چراکه با قرار گرفتن در سیر مباحث مطروحه پی می بریم که مؤلف نه تنها موسیقی را عاملی در جهت کمال نفس و لطافت روح نمی داند بلکه معتقد است اشتغال به آن منافی حیات معقول انسانی است.

     پیشتر اشاره شد مؤلف، نه همچون قاضی که چون معلمی خود تشنه و دوستدار شناخت حقیقت، به بحث و بررسی موضوع می پردازد: «امید آنکه این طرز تحقیق (پرسش مدار) بر تلاش ها و دقت کاری های ما بیفزاید و نگذارد حیات پر معنای خود را دستخوش احساسات زودگذر کرده و با دلایل بی اساس درباره مدعاهایی از پیش پذیرفته شده آن را تفسیر و توجیه نماییم».

    «مسأله موسیقی یک مسأله نظری و مورد اختلاف است که هر عالم و صاحب معرفت و کمالی از آن استنباط مخصوص و معینی دارد. البته همان گونه که در شناخت دیگر مسائل نظری و حتی بدیهی، اخلاص و صفا [و دوری از هوی و هوس و خودکامگی] شرط اساسی است، در حل مسآله موسیقی نیز که هم از نظر موضوعی و هم از نظر حکمی و ارزشی یک امر نظری است، اساسی ترین شرط، به دست آوردن آگاهی ها و اطلاعات لازم همراه با اخلاص و صفای قلبی می باشد».

 در مقدمه دوم، نگارنده روش تحقیقی کتاب را اینگونه توضیح می دهد: «مباحث این کتاب را می توان به عنوان مقدمه ای برای بررسی ها و تحقیقات کاملتر در نظر گرفت، مخصوصاً از دیدگاه «علم النفس» به معنای آن که از جهتی عمیق تر و گسترده تر از اکثر روانشناسی های معاصر به مسائل روانی می نگرد؛ زیرا اکثر روانشناسی های دوران معاصر، عمدتاً روش تجزیه ای و تحلیلی (آنالیتیک) را پیش می گیرند و روش ترکیبی و کل نگری (سنتتیک) را مورد اهمیت قرار نمی دهند، در صورتی که علم النفس در شناخت مسائل روانی، هم از روش تجزیه ای و تحلیلی و هم از روش ترکیبی استفاده می کند». لازم به ذکر است روش تجزیه ای و تحلیلی روانشناسی معاصر، امروزه از سوی روان شناسان پست مدرن مورد چالش قرار گرفته اگرچه آن ها هم راه حل عملی بهتری نسبت به روش قبل ارائه ننموده اند و موضعشان فقط موضع انتقاد نظری است. شاید این مشکل در عدم وجود نگرشی جامع به مسائل مرتبط با روان انسان باشد و دنباله ای بر همان رویکرد تخصص مدار انسان مدرن. امروزه دیگر ثابت شده است که فلسفه و روان شناسی امتزاجی عمیق با یکدیگر دارند و بررسی موسیقی از این هر دو نگاه در کتاب مورد بحث، نشان از هوشمندی نگارنده و آگاهی او از این مهم دارد.

      مقدمه سوم و چهارم اختصاص دارد به مباحثی در ارتباط با مشکلات موجود بر سر راه تعریف موسیقی و همچنین معرفی اجمالی انواع و اشکال موسیقی و معنای اصطلاحاتی همچون مقام، دستگاه، گوشه، سنفونی، موومان، سونات، سوئیت، اپرا، اپرت و فولکور.

    در بخش های بعدی مقایسه هایی میان موسیقی با گل، عموم مناظر طبیعی، شعر، نقاشی و خوشنویسی صورت می گیرد تا به این روش شناختی اجمالی از ماهیت موسیقی بدست آید.

 عبارت کلیدی کتاب که به نوعی تمام مباحث، حول این نظریه می گردد این پاراگراف نخست بخش چهارم است:

     «موسیقی آن تأثرات و عواطف را بر می انگیزد که مربوط به آن سطح نفس آدمی است که مجاور برون ذات است و اکثریت قریب به اتفاق این پدیده ها محصول محیط فرهنگ [به معنای عام آن] در اقوام و ملل دنیا است و ذاتاً جنبه ماورای طبیعی ندارد»

     مؤلف با اشاره به موافقت ابوحامد غزالی با سماع، در اینجا این سخن او را در تأیید مدعای خود شاهد می آورد: «بدانید که دل ها و درون آدمیان خزینه های اسرار و معادن جواهر است. جواهر اسرار در دل ها همان گونه پیچیده است که آتش در میان آهن و سنگ.  و آب در زیر خاک و گل. و هیچ راهی برای برانگیختن پنهانی های دل ها نیست مگر به وسیله سماع. پس نغمه های موزون که لذت آور است آنچه را که در دل ها وجود دارد بیرون می آورد و نیکی ها و یا بدی های آن ها را آشکار می سازد. پس آشکار نمی شود از دل در موقع تحریک آن مگر آنچه را که دل در خود دارد. چنان که (از کوزه همان برون تراود که در اوست) پس سماع محک راستین و معیار گویا برای دل است، در نتیجه خود سماع به قلب نمی رسد مگر آنچه در دل غلبه دارد، در آن تحریک شود».

     در ادامه، جنبه ماورای طبیعی موسیقی توسط نگارنده اینگونه مورد سؤال قرار می گیرد:

     «کسانی که می خواهند برای نغمه های موسیقی جنبه ملکوتی و ماورای طبیعی در نظر بگیریم، باید این مسأله را حل کنند که با توجه به اینکه جنبه ملکوتی و ماورای طبیعی در همه نفوس انسانی یکی است، این همه اختلاف در نغمه ها  و نواهای موسیقی اقوام و ملل دنیا چیست؟ اختلاف مزبور به حدی است که گاهی بعضی موسیقی های یک جامعه، برای دیگری نفرت انگیز و موجب ناراحتی اعصاب آنان می گردد. این اختلاف در نغمه ها و نواها از بهترین دلایل این مدعا است که تأثرات و عواطف و هیجاناتی که به وسیله موسیقی ها برانگیخته می شود مربوط به آن سطح نفس آدمی است که مجاور برون ذات (طبیعت به معنای عام آن) است».

 این نقل قول ها هم در ادامه به عنوان مؤیدات مستقیم نظر مؤلف مطرح می شوند: ابوسلیمان دارابی: «هر دل  که به آواز خوش از جای در آید، آن دل ضعیف بود، به مداواش حاجت بود تا قوی گردد... آواز خوش هیچ چیز در دل زیادت نکند، بلی اگر در دل چیزی بود آن را بجنباند». علی هجویری غزنوی: «گروهی گفتند سماع آلت غیبت است، و دلیل آوردند که اندر مشاهدت، سماع محال باشد که دوست اندر محل وصل دوست، اندر حال نظر بدو مستغنی بود از سماع، از آنچه [زیرا] سماع خبر بود و خبر اندر محل عیان دوری و حجاب و مشغولی باشد». عبد الکریم قشیری به نقل از جنید: «چون مرید را بینی که سماع دوست دارد، بدان که از بطالت بقیتی با وی مانده است».

 در پاسخ به سؤال مفروض در خصوص موسیقی های روحانی هم چنین پاسخ داده شده است: «عمده جذابیت و لذت موسیقی و انبساط آوردن آن، معلول سلب هشیاری به واقعیت های درون ذات و برون ذات و همچنین سلب اختیار به معنای «سلطه و نظارت شخصیت به دو قطب مثبت و منفی کار یا هر موقعیتی است که شخصیت آدمی در آن قرار می گیرد و باید با روشنایی و احساس بایستگی یا شایستگی» آن موقعیت را برگزار نماید، در حالی که موسیقی ها حتی روحانی ترین آن ها با دو حقیقت مزبور (هشیاری و اختیار) سازگار نیست و این اصل را همه ما می دانیم که هیچ حرکت ناهشیارانه و جبری نمی تواند تکاملی باشد، اگرچه با نظر به عوامل گوناگون دارای لذت و جذابیت بوده باشد». مستملی بخاری به این قضیه اعتراف نموده و گفته است: «گروهی از این طایفه، سماع را بر آن وجه روا داشته اند که بی اختیار باشد. اما چون اختیار پدید آید، آن سماع را معلول (مضر) داشته اند [یا دانسته اند]».

      به طور کلی چنانچه پیداست تعقل و خردورزی برای فهم و درک مسائل در نظر علامه محمد تقی جعفری ارزشی قطعی دارد و وی در جایی از این کتاب هم تصریح کرده است که دریافت های ذوقی را قابل اعتنا برای اثبات مدعاها نمی داند. از این رو تردیدی نیست در اینکه استدلالات علامه در این کتاب تنها برای آن هایی معتبر و پذیرفتنی خواهد بود که همچون او برای دریافت های ذوقی و شهودی ارزش اثباتی قائل نباشند.

     در بخش چهاردهم کتاب استناد به لذت بار و نشاط آور بودن موسیقی برای اثبات ضرورت آن در زندگی اینگونه رد می شود: «اگر علت عظمت و شایستگی موسیقی را برای ارواح آدمیان، لذت تلقی کنیم، قطعی است که به جهت متهم ساختن انسان به حیوان لذت پرست (هدوئیست) او را تا حد جانواران پست، پایین آورده ایم». و این مدعا در کتاب، آراسته شده به این عبارت جاودانی ویکتور هوگو:

     «زندگی انسانی بیش از آن که به نان بسته باشد به ایجاب بسته است. دیدن و نشان دادن کافی نیست، فلسفه باید به منزله یک انرژی باشد، باید عملش و اثرش به کار بهبود جان بشر آید. سقراط باید در آدم وارد شود و مارک اورل به وجود بیاورد، به عبارت دیگر از مرد سعادت، مرد عقل حاصل دارد. مبدل کردن (عدن) به دانشکده علم باید یک اکسیر مقوی باشد. تلذذ؟ چه هدف ناچیز و چه جاه طلبی بی مقداری است! تلذذ کار جانوران است».

  مؤلف، این بخش از کتاب را اینگونه به پایان می برد: «جای تردید نیست که موسیقی از آن عواملی است که در درون انسان ها مطابق نمودهای درونی آن ها عکس العمل هایی را ایجاد می کند و ابداع آهنگ های بسیار عالی از طرف موسیقی دان هایی چه شرقی و چه غربی مانند بتهون، موزارت، شوپن، گلوک، واگنر، کرلی، هایدن و غیره، یکی از جلوه های با اهمیت مغز انسان بوده، و نبوغ هنری آنان را در درجه چشمگیر اثبات می کند، ولی مطلبی که بسیار اهمیت دارد، این است که آیا موسیقی آنچنان که برای ما در حال طبیعی خوشایند بوده و به احتمال بعضی صاحبنظران در حالات غیر طبیعی از نظر روانپزشکی به طور مسکن ضروری به نظر می رسد، در واقع هم چنین است؟ یعنی واقعاً موسیقی یکی از بایستگی ها و یا شایستگی های جان ما انسان ها است؟».

 ادامه مباحث کتاب اختصاص دارد به پاسخ به برخی سؤالات مفروض دیگر، بررسی نظریات هگل در باب موسیقی و مختصری راجع به مبانی فقهی موسیقی.

 سخن را با نقل این جمله کنایه آمیز و دوپهلوی شوپنهاور که در مقدمه کتاب ذکر شده و به نظر، هم قابلیت موافقت و هم مخالفت با نظریه مؤلف را دارد به پایان می بریم:

«موسیقی چیز خوبی است، ولی متأسفانه به آن اندازه که باید، ما را از واقعیت دور نمی سازد!».


 [1] موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی/ محمدتقی جعفری، تهران، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، یاران علوی،1381




تاریخ : شنبه 89/6/13 | 12:43 عصر | نویسنده : علی رضائی | نظر

 

چند خوری از چرب و شیرین از طعام

سفر حج ما، با چند روز فاصله، وصل به ماه مبارک رمضان شد، این هم خودش توفیق و در عین حال غنیمتی است تا کمی به تناسب اندام و تعادل جسمانی برسیم (تکفیرمان نکنید، فواید معنوی و روحی و آخرتی هر دو در جای خود محفوظ و مورد تأکید و در اولویت اول است!که ربطی به این بحث ما ندارد). چراکه این چاقی و اضافه وزن کم کم داره معضلی می شود برای ما ایرانیان، به ویژه برای نسل جوان و نوجوان ما! واقعاً دلیلش چیست؟ اینکه دیگه نمی شه به گردن استکبار جهانی و تهاجم فرهنگی انداخت! پس چرا در دو دهه گذشته وضعیت جسمی ایرانیان به وضعیت رسیده؟ (البته شکر خدا در این زمینه هم ردیف و همگام با ملت غرب پیش می رویم و عقب افتاده نیستیم). قصد بحث و بررسی علمی ندارم، اما عواملی همچون؛ عدم تحرک و ورزش، تغییر ذائقه ایرانی، لذا روی آوردن به غذاهای آماده و دوری از غذاهای سنتی، افراط و تفریط در خوردن و نوشیدن، مصرف کم میوه و سبزیجات و از همه مهمتر مصرف روز افزون شیرین جات و نوشیدنی های آماده بجای آب میوه تازه و... می تونه از دلایل عمده آن باشد. اما در سفر حج مردم عربستان را (البته مدینه و مکه) اینگونه ندیدم. تقریباً اکثریت، به خصوص نسل جوان و نوجوانش دارای تناسب اندام و بدون چاقی مفرط بودند! پیگیر علتش بودم، چند باری پیاده و سواره و از روی کنجکاوی(شاید هم فضولی) و با دید جامعه شناسانه (ضمن پوزش از خود تعریفی) گشتی در شهر زدیم، هم مدینه و هم مکه، خوب! بام همه خانه ها پر از دیش ماهواره، نقطه به نقطه شهر هم پر از ظواهر و لوازم و نماد مدرنیته غرب! از داخل خانه ها و ورزش و فعالیت شدید جسمانی هم(که قاعدتاً تو آن هوای گرم بالای 50 درجه بعید است باشد) خبری ندارم. لکن چیزی که برایم جای تعجب و شگفتی داشت، نبود مغازه های شیرینی فروشی، کافی شاب، فسفوت و رستوران های آن چنانی، بستنی فروشی ها و ساندویجی در شهر بود! هرچه گشتم و دقت کردم کمتر یافتم. واقعاً جای تعجب داشت! بر عکس ایران خودمان که روز به روز به این اماکن اینچنینی اضافه می شود و قارچ گونه یک شبه سبز می شوند. یا برعکس کشور عراق که همه جا پر از حلویات(شیرینی جات) ان هم از نوع عربی(پر از روغن و شکر و گاهی پروتیین های حیوانی) و یا سوریه، در عربستان خبری از حلویات نبود. شیرینی عمده آنان خرما بود. یعنی ضمن حفظ سنت های غذایی خود ظواهر تجدد را هم قبول کرده اند.

چه خوب می شد ما ایرانی ها هم اینگونه بودیم. البته بعضی از شهرهای ما هم در گذشته اینگونه بود، مثل یزد که میگن تا چند سال پیش به آن صورت خبری از آمیوه فروشی و ساندویجی و پیتزایی و... نبود، بگذریم شیرینی معروف خود را همیشه داشته و دارد.

بیشتر از این مزاحمتان نشوم که از قدیم گفتند؛ کم گوی و گزیده گوی! به امید روزی که جوانان و نوجوانان و ملت عزیز ایرانمان هم یک نیم نگاهی به فرهنگ غذایی خود کرده و احیا کنیم آن طعام و شیرینی های بی چرب و چیلی و سالم را. انشاءالله!

لب فرو بند از طعام از شراب

سوی خوان آسمانی کن شتاب




تاریخ : پنج شنبه 89/6/11 | 1:5 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر

 

مظلومیت امام علی(ع)

در باب مظلومیت امام علی (ع)،مطالب زیادی نوشته و حرف و حدیث بسیاری گفته شده است. هرکس از بعد خاصی مظلومیتش را مورد بحث و بررسی قرار داده است. ما نیز به گوشه ای از ظلم و ستمی که در حال حاضر در حقش روا می دارند اشاره می کنیم.

چیزی که در سفر معنوی حج برایم جای شگفتی و تأسف داشت همین مظلومیت اهل بیت عصمت و طهارت، بویژه امام علی (ع) در مدینه بود، آن هم نه از ناحیه وهابیت و سران حاکم عربستان! بلکه از طرف کسانی که ادعای عشق و دوستی نسبت به امام علی (ع) و اهل بیت پیامبر دارند. از طرف زائرانی که خود را شیعه علی (ع) می دانند اما با اعمال و رفتار خرافی و غیر نامتعارف خود بزرگترین ضربه به علی (ع) و پیروانش می زنند. توسط حجاجی که به عشق زیارت خانه خدا و مزار پیامبر اسلام (ص) و قبور ائمه اطهار و اماکن منتسب به آنان خود را به مکه و مدینه می رسانند لکن به خاطر نادانی و جهل خود و عوامزدگی چه جفایی که در حق امام(ع) نمی کنند! تأسف بارتر از آن، عدم برخورد و عکس العمل و تذکر و آگاهی دادن مدیران و روحانیون کاروان ها نسبت به این کارهاست! کسانی که ریزترین موارد و مسائل حج و اعمال مستحبی را بارها متذکر می شوند و پیگیرش هستند، مسائلی که شاید عنوانش اصلاً ضرورت ندارد، ولی وقتی به مسائل مورد نظر بحث که می رسند، یا دقت ندارند یا اهمیت نمی دهند. بگذریم، اما نکته اصلی بحث: یکی از کار هایی که کاروان های حجاج در طول سفر انجام می دهند، بازدید از اماکن تاریخی و منتسب به پیامبر اسلام و یاران و اهل بیتش می باشد، از جمله مساجد هفتگانه در مدینه؛ یعنی مساجد منتسب به بعضی صحابه و...، مسجد امام علی(ع) هم که به شکل زیبایی به دستور ملک فهد بازسازی و مرمت شده و در مقایسه با دیگر مساجد هم بزرگتر است و هم بهتر، از جمله موارد مورد بازدید است. به ویژه از ناحیه شیعیان، خاصه ایرانیان که بصورت کاروانی و انفرادی از این مسجد بازدید می کنند. اما ای کاش بازدید و زیارت نمی کردند، همان غربت و مظلومیت تاریخی علی(ع) برایش کافی بود، حداقل با قفل بستن به درب های مسجد و پارچه گره زدن بر آن و نوشتن یکسری جملات بی محتوا و گاه مزخرف بر در و دیوار مسجد با خطوط نازیبا و زشت و با انواع رنگها و... این ظلم و جفا را مضاعف نمی کردند. کسانی به اسم پیروی و عشق امام علی(ع)، گروه گروه، شب و روز در آنجا حاضر می شوند، لکن این حضور پر شور بجای اینکه علاوه بر رضایت و خشنودی خدا و پیغمبر و اهل بیت، موجب سر بلندی و آبرو و اعتبار شیعه شود، با یکسری اعمال خرافی و زشت و نامتعارف عده ای، عامل تضعیف شیعیان و شماتت مخالفان و فرصت طلبان می شود. این جهل و نادانی عده ای عوام در آن محیط، ضربه ای به اهل بیت و شیعیان می زند که شاید به این سادگی قابل جبران نباشد. جالب اینکه این یادگاری و التماس دعا و طلب شفاعت نوشتن بر در و دیوار مسجد و دخیل بستن، در دیگر مساجد دیده نمی شود! توجه کنیم! این کج اندیشی ها و کج فهمی ها و اعمال خرافی در یک مسجد خارج از شهر و دور افتاده صورت نمی گیرد بلکه در چند صد متری حرم نبوی و جلو دیدگان میلیون ها انسانی که از همه جای جهان حضور دارند و جلوی چشمان معاندان و مخالفانی انجام می گیرد که هر لحظه به دنبال بهانه ای هستند برای کوبیدن شیعه و عقاید شیعه. ظلم و ستمی بالاتر از این؟ جفا به اهل بیت و علی(ع) بیشتر از این؟ آیا وظیفه روحانی و مدیران کاروان ها منع این کارها نیست؟ جلوگیری از این اعمال و عقاید نیست؟ چطور به زیر و بم همه عقاید و اعمال حجاج کار دارند، دخالت و تذکر می دهند، حتی گاهی تفتیش عقاید اعتقادی و سیاسی می کنند اما جلو این اعمال زشت و زننده عده ای که شیعیان، بخصوص ما ایرانیان را افرادی خرافی و عقب مانده و بی تمدن نشان می دهد، نمی گیرند؟

خدایا! ما را و ملت ما را و دولت ما را و هم کیشان ما را از از جهل و نادانی به درآی و از موهومات و تخیلات به ظاهر مذهبی و مقدس و خرافه و خرافه گرایی مصون دار!




تاریخ : سه شنبه 89/6/9 | 3:16 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر

مطلب ذیل پیرامون وجوب حفظ حجاب در جامعه از زبان حضرت امام(ره) می باشد برای علاقه مندان و ارادتمندان به آن معمار کبیر انقلاب:

    بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ، اجبار حجاب بانوان در اداره ها و سطح کشور را از اولویت های برنامه های فرهنگی نظام قرار دادند و ذره ای در این امر نرمش از خود نشان ندادند، چرا که بی حجابی و بی بندوباری را ترفند استعمار برای تخدیر و به نابودی کشیدن نسل کشورها می دانستند. 

بنابر این از همان روزهای اوّل انقلاب به مسئولان دولت وقت ، برای جلوگیری از بی حجابی نهیب زدند:

« الآن وزارتخانه‏ها- این را مى‏گویم که به دولت برسد، آنطورى که براى من نقل مى‏کنند- باز همان صورت زمان طاغوت را دارد. وزارتخانه اسلامى نباید در آن معصیت بشود. در وزارت خانه‏هاى اسلامى نباید زن هاى لخت (بى حجاب ) بیایند؛ زن ها بروند اما با حجاب باشند. مانعى ندارد بروند؛ اما کار بکنند، لکن با حجاب شرعى باشند، با حفظ جهات شرعى باشند.»  صحیفه نور    ج‏6    329

      حضرت امام راحل اگر چه چادر را حجاب کاملی می دانستند ولی پوشش های مشابه چادر ـ مانند مانتو مناسب ـ که موجب مفسده نمی شود را نیز کافی می دانستند و قائل بودند که اگر قرار باشد پوشش بانوان همراه با مفسده و خلاف اخلاق باشد باید از آن در جامعه جلوگیری شود همانطور که در پاریس در پاسخ خبرنگاران و بانوان محجبی که درباره میزان حجاب در ایران از ایشان سؤال کردند؛ فرمودند:

« آرى در اسلام زن باید حجاب داشته باشد، ولى لازم نیست که چادر باشد. بلکه زن مى‏تواند هر لباسى را که حجابش را به وجود آورد اختیار کند. ما نمى‏توانیم و اسلام نمى‏خواهد که زن به عنوان یک شىء و یک عروسک در دست ما باشد. اسلام مى‏خواهد شخصیت زن را حفظ کند و از او انسانى جدى و کارآمد بسازد. ما هرگز اجازه نمى‏دهیم تا زنان فقط شیئى براى مردان و آلت هوسرانى باشند .»   صحیفه نور    ج‏5    294   

« حجاب ایران، حجاب اسلام، همین مقدارهاست. اسلام اینجا و آنجا ندارد. لکن یک جهات خارجى گاهى در کار هست. به طورى که یک مفسده‏اى باشد، یک اختلاف اخلاقى بشود، یک- عرض مى‏کنم- چیزهایى باشد، البته آن وقت باید جلوگیرى بشود ؛ اما اگر نباشد اینطور، و ساده باشد و مثل سایرین با سادگى باشد، نه؛ بى چادر(بامانتو) مانع ندارد.»   صحیفه نور    ج‏3    499   

    حضرت امام کمترین مماشات در این امر را نمی پذیرفتند و بدنه مردم را به حفظ ظاهر اسلامی کشور فرامی خواندند ، چنانچه وقتی حضرت ایشان با خبر شدند که در سواحل دریا بی بندوباری و اختلاط صورت می گیرد برآشفته شده و فرمود:

« براى اینکه اسلام جلوى شهوات را مى‏گیرد؛ اسلام نمى‏گذارد که لخت بروند توى این دریاها شنا کنند. پوستشان را مى‏کند! ...که بعد از اینکه مى رفتند زن و مرد در دریا، زنها همان طور لخت و همان طور لخت مى‏آمدند توى شهر! مردم هم جرأت نمى‏کردند حرف بزنند. امروز اگر یک همچو چیزى بشود، اینها را ما خواهیم تکلیفشان را معین کرد. و دولت هم معین کرد. البته دولت [به‏] طورى که وزیر کشور گفتند، گفتند ما جلویش را گرفتیم. اگر نگیرند، مردم مى‏گیرند. مگر مازندرانیها مى گذارند یا رشتیها مى‏گذارند که باز کنار دریاشان مثل آن وقت باشد؟ مگر بندر پهلوى‏اى‏ها (بندر انزلى ) مرده‏اند که زن و مرد با هم در یک دریا بروند و مشغول عیش و عشرت بشوند! مگر مى‏گذارند اینها را؟ تمدنهاى اینها این است. آزادى‏اى که آنها مى‏خواهند همین. این جور آزادى! بروند قمار بکنند و با هم لخت بشوند و با هم [سرگرم عیش و نوش‏] بشوند آزادى در حدود قانون است. اسلام از فسادها جلو گرفته. و همه آزادیها را که مادون فساد باشد داده. آنى که جلو گرفته فسادهاست که جلویش را گرفته است. و ما تا زنده هستیم نمى‏گذاریم این آزادیهایى که آنها مى‏خواهند، تا آن اندازه‏اى که مى‏توانیم، آن آزادیها تحقق پیدا کند. »    صحیفه نور، ج‏8، ص: 339

    البته ایشان نیروهای انتظامی را برای برخورد با مظاهر بی حجابی ارجح می دانستند و در مقطعی که عده ای ناآگاه به بهانه مبارزه با بی حجابی و بد حجابی در معابر عمومی به ضرب وشتم زنان و دخترکان اینچنینی پرداخته بودند در پیامی چنین تصریح کردند:

          بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

ممکن است تعرض به زن ها در خیابان و کوچه و بازار، از ناحیه منحرفین و مخالفین انقلاب باشد. از این جهت، کسى حق تعرض ندارد و اینگونه دخالت ها براى مسلمان ها حرام است، و باید پلیس و کمیته‏ها از اینگونه جریانات جلوگیرى کنند.

روح اللَّه الموسوى الخمینى 

 صحیفه نور، ج‏12، ص: 502

 13 تیر 1359/21 شعبان 1400

    امام راحل کشف حجاب و ایجاد اقلیتی از زنان و دخترکان خیابان گرد را از بزرگترین خیانت های رژیم طاغوت می دانستند و آنرا از جنایات بزرگ رضا شاه می خواندند که باید در نظام اسلامی با آن مقابله شود و می فرمود:

«آن شقىّ جنایتکار( رضا قُلدر) دست به یک جنایت زد و آن جنایت کشف حجاب بود؛ و به جاى اینکه نیمى از جمعیت ایران را فعال کند آن نیم دیگرى هم که نیمه مردان بود به‏طور بسیار زیادى از فعالیت انداختند و این عروسک هایى که درست کردند و در همه ادارات جا دادند و در همه خیابان ها راه انداختند، آن هایى که در ادارات بودند، سایر افرادى که در ادارات بودند را هم از کارهاى خودشان بازداشتند و آن هایى که در خیابان ها رها بودند، جوان هاى ما را به فساد کشاندند و فعالیت جوان هاى ما را از دست آنها گرفتند.» صحیفه نور    ج‏17    59

 

 




تاریخ : یکشنبه 89/6/7 | 2:59 عصر | نویسنده : علی رضائی | نظر

حجاب از مقولاتی است که ریشه در تمدن بشری دارد.درباره ی آن سخن ها گفته شده وتحولات زیادی را - تا به امروز- از سرگذرانده است. درایران نیز پس از پیروزی انقلاب و بروز تغییرات بنیادین، دستخوش تغییراتی شده و وارد مرحله ی جدیدی گردید. به دیگرسخن، حجاب نیز به اقتضای شرایط وارزش های انقلاب، رنگ وبوی اسلامی به خودگرفت.درآن روز بسیاری از زنان ما حجاب اسلامی را - فارغ از تحمیلات رژیم پهلوی - به عنوان حافظ ارزش های زنانه و با آزادی کامل انتخاب کردند واز این نظر، انقلاب اسلامی ایران نقطه ی عطفی برای مسأله ی حجاب وعفاف محسوب می شود.

درآغازین روزهای پیروزی انقلاب ودرپی دستور حضرت امام خمینی(ره) مبنی برحضور زنان درادارات با حجاب اسلامی، مراقبت های بیشتری نسبت به رعایت حجاب، جداسازی فضاهای مردانه وزنانه وفشار های اجتماعی وفیزیکی به بانوانی که رغبتی به رعایت حجاب نداشتند اعمال ودرنهایت به قانونی شدن آن منجر گردید.

درماده 102 قانون قبلی مجازات اسلامی آمده بود که زنان بدون حجاب شرعی (اعم از ایرانی وغیرایرانی و مسلمان وغیر مسلمان) مستوجب 74 ضربه شلاق هستند.این ماده بعداً حذف شده ودرسال 1375 تبصره ی 1 ماده 638 قانون مجازات اسلامی جای آن راگرفت که:« زنانی که بدون حجاب شرعی درمعابر و انظارعمومی ظاهرشوند، به حبس از10 روز تا 2 ماه و از50 هزار تا500 هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد». با وضع قوانینی درمورد حجاب، بی حجابی ماهیتی مجرمانه یافت؛ به این معنی که اکنون بی حجابی:

1-     ازجرائم عمومی است.

2-     ازنظر حصول نتیجه ی مجرمانه، یک جرم مطلق وصرف تحقق رفتار مجرمانه و تشکیل عنصر مادی جرم، مجرم مستحق مجازات است.

3-     از جمله جرائم مشهود است وطبق بند 1 ماده ی 21 قانون آیین دادرسی کیفری، ضابطین قضایی می توانندبه محض رویت جرم، مجرم راتوقیف نمایند.دخالت نیروی انتظامی دربرخورد با مسأله بی حجابی نیز براساس بند 8 ماده 4 قانون نیروهای انتظامی مصوب سال 1369 موجه است .زیرا دراین ماده نیروی انتظامی به عنوان ضابط عام قضایی معرفی شده است.

با وجود این که الزام واجباربه رعایت حجاب یک امر قانونی بوده وشهروند قانونمند نبایداز قوانین کشور تخطی نماید؛ اما بعداز پیروزی انقلاب اعتراض به حجاب اجباری را به دوشکل شاهد بوده ایم:

الف) اعتراض مردمی (ابتدا با راهپیمایی وسپس به شکل مبارزه ی منفی که امروزبه بدحجابی شهرت یافته است).

ب) اعتراض بعضی از اهالی علم وتحقیق

درنظام های مردم سالار، دولت باید راه های قانونی طرح اعتراضات شهروندان را هموار و فضای گفتمان علمی در مقوله های مختلف را فراهم نماید اما درکشور ما – حداقل درمورد حجاب – وضع بدین منوال سپری نشد.بدیهی است که حضور بدحجابانه در انظار عمومی براساس قوانین موضوعه ی کشور قانونی نبوده ودرباب علل و عوامل رواج آن درجامعه سخن فراوان و جای طرح آن دراین مقوله نیست ؛ اما یکی از علل آن بسته بودن راه های قانونی برای بیان اعتراض است. درکنار وجود محدودیت برای اعتراض مردمی، طیف دانشمند و پژوهشگر هم طایفه ای ناکام بوه و نه تنها نتوانسته اند گوش سخن نیوشی برای خود بیابند که جرأت سخن گفتن را هم به مرخصی – بامدت نامعلوم – فرستاده اند. بااین حال این قلم ناچیز قصد دارد:

-          بدون ورود به ماهیت بحث حجاب وعفاف

-          با اعتقاد به وجوب حجاب اسلامی

مطالبی را - هرچند کماً وکیفاً ناقص، اما – بی پرده - درپیش رو بگذارد. امید است مقبول طبع بلند ونقد مخاطبان اندیشمند قرارگیرد:

یک - قانون گذار مدعی است که قوانین موضوعه درخصوص اجبارحجاب مبنای دینی داشته وازنص صریح برگرفته شده است.این مطلب کاملاًدرست وبه جاست که خداونددرسوره ی مبارکه ی احزاب آیه ی 59 زنان ودختران پیامبر و زنان م?منین رابه مقداری ازپوشش- که آن هاراازگزندمردان بیماردل درامان بدارد- امرنموده است و به تعبیرفقهای بزرگواراین آیه وآیات و روایات دیگرمبنای وجوب حجاب است؛ اماس?ال مهم این است که آیا جرم بودن عدم رعایت حجاب راهم می توان از آن ها  استنباط نمود؟همه می دانیم که:

الف) سوره ی احزاب مدنی است و زمانی نازل شده که پیامبرعظیم وکریم اسلام(ص) قدرت اجرایی خوبی درمدینه تدارک کرده بود.

ب)آیه ی مذکور درمقابل مزاحمت های عده ای بیکاروبی عار- که درهنگام ورود زنان ودختران به مسجدباعث اذیت وآزارآن هامی شدند- نازل شده است.

 بنابراین می بینیم که پیامبرگرامی اسلام (ص)علیرغم داشتن قدرت درایجادگروه های – به تعبیر ما- گشت ارشادیاامربه معروف وایجادمحدودیت هایی برای زنان بدحجاب یابی حجاب، فقط به پایین ترآوردن جلباب های زنان ورعایت و مراقبت بیشترآنان توصیه نموده است تا منش آن ها را از مشابهت باافرادمریض متمایز وضریب مزاحمت برای آن ها راکم نماید.

 قرآن دربسیاری از آیات خود بعضی از اعمال حرام را جرم دانسته وحتی شمار تازیانه های مجازات راهم مشخص نموده است نمونه ی آن درمورد عمل زنادرسوره مبارکه ی نورآیه ی 2 می باشد.امادرخصوص رعایت حجاب وعفاف که در5 آیه ازقرآن ( احزاب آیات32و59 ونور آیات 30و31 و60) برآن اشاره ای رفته است، جزتوصیه به تقوی، حجاب وعفاف چیز دیگری از آن ها برداشت نمی شود. حتی درصورت استنباط حکم وجوب حجاب از آیات مذکور، نمی توان از آن ها حکم جزایی استخراج نمود.سابقه ی چنین چیزی را درحکومت های صدراسلام هم نمی توان یافت.

 با توجه به مطالب بالاممکن است :

1- ب) علیرغم اعتقاد عده ای مبنی برفردی بودن موضوع حجاب، عده ای آن رامقوله ای اجتماعی تلقی کرده وبی حجابی را مایه ی فسادو افسادجامعه بدانند.دراین خصوص باید یادآور شویم که:

اولاً: این فکرازجایی نشأت می گیردکه ماتصور کنیم – همانگونه که تصور می کنیم – تمام افراد بی حجاب و بدحجاب دچار فساد اخلاقی وجنسی اند و وجود آن ها درجامعه حتماً وبدون استثناء باعث فساد وروابط نامشروع است؛ درحالی که چنین چیزی صحت نداردزیرااگر داشته باشد، علی القاعده نباید یک انسان پاک وسالم دردنیا – البته جز درایران - پیداشود.

ثانیاً : اگردرغرب (به تعبیرما) فساد جنسی وجود دارد، ناشی از – فقط – بی حجابی نیست.بلکه نتیجه ی آزادی درروابط جنسی است وبدون شک این دو نمی توانند لازم وملزوم یکدیگر باشند.

ثالثاً :باوجود حجاب اسلامی درکشورما طبیعتاً نباید مشکلی به نام مفاسداخلاقی، اجتماعی وجنسی – آن هم به صورت بحران – وجود داشته باشد.

2- ب) عده ای ممکن است استدلال کنند که وضع قانون درجامعه نباید الزاماً براساس نصّ صریح یا ضمنی صورت گیرد وقانونگذار می تواند قوانینی را براساس اقتضائات ونیاز جامعه وضع نماید. هیچ خرده ای براین سخن نمی توان گرفت.اما این موضوع هم نبایدمغفول واقع شود که از مهم ترین ویژگی های یک قانون ، موثر ومجرا بودن آن است. اگر اجرای یک قانون اثرات مورد انتظاررا نداشته باشد، جنبه های فلسفی و ماهیتی آن زیرس?ال خواهد رفت. و آن س?ال این است که بعد از سی سال اجرای قانون حجاب اجباری، آیااثرات آن مطلوب وقابل قبول بوده است؟

3- ب) ممکن است بعضی را اعتقاد براین باشدکه چون حجاب از ضروریات دین است، پس نفی وانکار را برنمی تابد وعدم رعایت علنی آن وهن شریعت است وخلاف طریقت.دراین مورد نیز باید به عرض برسد که اگر این از ضروریات دین است؛ نمازهم، چنین است.پس نخواندن آن باید مستوجب مجازات باشد. شاید بگویید نمازیک امر فردی است ونخواندن آن نما وجلوه ای درجامعه ندارد تا بتوان خاطی را به تیغ مجازات گرفتارنمود. دراین موردهم باید س?ال شودکه مگر درجامعه ی اسلامی عمل «زنا » درانظار صورت می گیرد و یک امر اجتماعی است که برای مرتکبین آن مجازات سخت پیش بینی شده است؟ پس صرف فردی یا اجتماعی بودن یک عمل، نمی تواند مبنایی برای مجرمانه یا غیر مجرمانه بودن آن باشد.

دو – دین برای خطاها ولغزش هایی مجازات تعیین نموده است که ارتکاب آن ها حقی فردی یا اجتماعی را نقض نموده یا مخل امنیت واجرای عدالت باشد.عدم رعایت حجاب اسلامی ممکن است گناه باشد، اماچون حقی از کسی ضایع نمی کند، لذا تلقی جرم بودن آن جای تأمل فراوان دارد. لازم به تذکراست که گاهی حق جنبه ی اخلاقی وگاهی جنبه ی حقوقی دارد.مثلاً ازحقوق متقابل همسایگان این است که از احوال یکدیگر مطلع باشند ودرانجام تعمیرات منزل ومعاشرت های روزانه ، ضرر و زیانی به هم وارد نکرده وامنیت یکدیگررا به خطر نیندازند.این که ازاحوال هم باخبر باشندیک حق اخلاقی است واگر تحقق نیابد،جرمی محقق نشده است. اما وارد کردن ضرر و زیان وسلب امنیت وآسایش همسایه یک عمل مجرمانه است وچون تضییع حقی را به دنبال دارد، درقانون برای آن مجازات معینی درنظر گرفته شده است.(البته بماند که قوانین ما دراین گونه موارد دچارخلأ فراوان است).

سه – همه ی اندیشمندان – چه دینی وچه غیر دینی – براین باورند که افراد دراعتقادات خود آزادند.قرآن کریم نیز درآیاتی مهر تأیید برآن نهاده است. یکی از نشانه های آزادی اعتقاد، آزادی درلوازم و مناسک آن است. مثلاً نمی شود کسی را درمسلمان بودن آزاد گذاشت اما حق خواندن نماز، گرفتن روزه وبه جا آوردن مناسک وشعائر دیگررا از اوسلب نمود. یا درممالک پیرو دین مسیح (ع) مسلمانان را مجبور کنند که روزهای یکشنبه به کلیسا رفته وبا زنان ومردان اجنبی مصافحه نمایند وگرنه به شلاق یا حبس محکوم شوند.اگر اجبار یک زن مسلمان به برداشتن حجاب دریک کشورغیر اسلامی - که بارها مورداعتراض ما واقع شده – موهن وسلب کننده ی آزادی است؛ پس عکس آن هم می تواند صادق باشد. چنان که پیشتر آمد، صدور حکم کلی درماده ی 102 قانون قبلی مجازات اسلامی وتبصره ی 1 ماده 638 قانون مجازاات اسلامی فعلی درخصوص مجرم بودن زنان بی حجاب (مسلمان یاغیر مسلمان وایرانی یا غیر ایرانی) ، این س?ال را به ذهن متبادرمی کند که آیا طرح تلویحی این موضوع که «ما می توانیم برای دیکران تصمیم بگیریم ولی دیگران حق چنین کاری را ندارند» ؛جای تأمل ندارد؟

چهار- درمورد بحث « حجب » و « حجاب » و « عفاف» دو موضوع وجود دارد که به تفکیک باید به آن ها پرداخته شود:

1- چهار) دربسیاری از مقالاتی که درمورد اثبات اجبار حجاب درجراید وفضاهای مجازی نوشته شده سعی شده است به آیات و روایاتی استناد شود. گاهی تعداد آیات و روایات آورده شده درمقاله ای به بیش از ده مورد می رسد و طی آن نتیجه گرفته می شود که حجاب، واجب واجباری است و برمس?ولین است تابه هر شکل ممکن آن را درجامعه اقامه نمایند.اما جالب این که همه ی مستندات درباب توصیه به عفاف است تاحجاب.

2- چهار) « حجب » و « حجاب » - علیرغم مترادف نبودن- رابطه ی تنگاتنگ بایکدیگر دارند. یعنی حجاب از پیامد های حجب وحجب ازعوامل شکل گیری حجاب است. به تعبیر دیگر برای برقراری حجاب وهمزمان با توصیه به آن، باید در نهادینه کردن فرهنگ حجب وحیا وعفاف کوشید؛ که اگر چنین شود ، محجّب شدن جامعه نیاز به قانون وقوا ندارد. هرچند این مطلب یک قاعده ی کلی ، عقلانی وبدیهی است؛ اما سال ها است که درکشورما عکس این قاعده عمل می شود.یعنی همه ی تلاش ها براین است که ازحجاب به حجب برسند؛ که کاش می رسیدند. شاید بتوان یکی ازعلت های این ناکامی را جایگزینی قانون ومجازات به جای فرهنگ وفرهنگ سازی دانست. البته ما منکر کارهای زیادفرهنگی انجام شده دراین خصوص نیستیم؛ اما با احترام به همه ی این کارهای باید به عرض برسد که این املای نوشته شده باید پاک واز نو نوشته شود زیرا نمره ی صفر – حالا کمی بالاتر!- نشانه ی وجود اغلاط فراوان وفاحش درآن است. اگر نیروی انتظامی صلاحیت فرهنگ سازی درزمینه ی حجاب وعفاف رادارد؛ پس لابد آموزش وپرورش هم می تواند پا در پوتین نیروهای نظامی وانتظامی بنماید وگره از کار امنیت درون وبرون مرزها بگشاید.پس بایدهرکاری به اهلش سپرده شود.  

پنج – واژه ی « بدحجابی» زمانی متداول گردید که با وجود قانون منع بی حجابی، عده ای به آن توجه ننموده اما جرأت برداشتن کامل آن راهم نداشتند. از سوی دیگر چون شمار آن ها هرروز روبه فزونی می رفت ومجازات همه ی آن ها هم غیر ممکن می نمود؛ لذا برا ی توجیه این تسامح، اصطلاح میانه ی « بدحجابی» زاده شد. بسیاری از فقها معتقدند که واژه ی بدحجابی درقاموس حجاب جایی ندارد. زیرا تبرّج و خود نمایی، خود آرایی، وافشان وپریشان کردن زلف هرمقدارکه باشد، مصداقی از مفهوم کلی محسوب شده و حرام است.

درصورت صحت مطالب بالا و مساوی بودن دو واژه ی « بی حجابی» و «بدحجابی» موضوع دیگری مطرح می شود وآن تخلف دوگانه ای است که درمورد حجاب درجامعه درحال صورت گرفتن است. یکی تخلف جمعیتی از زنان که به شکل غیر قانونی در انظار ظاهر می شوند ودیگری تخلف ارگان های ذی ربط که در مقابل این قانون شکنی را ه منطقی وحساب شده ای را جرتساهل وتسامح نپیموده ودراجرای قانون کوتاهی نموده اند.

شش–  س?ال مهمی که درمورد اجبار حجاب باید به آن جواب داده شود این است که ما دراجرای این سیاست پیرو کدامیک از این دو دیدگاه هستیم: دیدگاه « تکلیف گرا » یا « نتیجه گرا »؟

الف) دیدگاه « تکلیف گرا »: اگرپیرو این دیدگاهیم - همچنان که حضرت امام خمینی (ره) نیز پیرو این دیدگاه بوده ونظرات ایشان منشأ بسیاری از قوانین موضوعه وتصمیم گیری های کلان کشوری است – باز باید به چند س?ال مهم دیگر هم جواب دهیم که :

-          چه کسی اجبارحجاب را برما تکلیف کرده است ؟

-          این اجبارازکدامین متن ومنبع فقهی استنباط شده است؟

-          درصورت تکلیف، آیا ساختن یک دکوراسیون از حجاب اسلامی از مارفع تکلیف می کند؟

ب) دیدگاه« نتیجه گرا »: حال اگردیدگاه نتیجه گرا ملاک رفتار وسیاستگزاری های ما است ؛ پس باید نتیجه ی سه دهه تلاش درجهت نهادینه کردن حجاب و گرایش قلبی وعملی مردم به آن را به صورت جدی مورد تجدید نظر قراردهیم. با کمی انصاف وچند پژوهش علمی می توان به این نتیجه دست یافت که ما دررسیدن به اهداف تعیین شده توفیق وثیقی حاصل نکرده و باید با رفتارهای عمومی حاکی از گریز و لجبازی با مقوله ی حجاب ، رفتاری به دور از لجبازی وگریز های تاکتیکی پیشه ی سازیم.البته شاید عده ای براین باور باشند که وضعیت حجاب درجامعه درسطح رضایت بخشی است. اما شرایط عمومی ، اظهارات بعضی از مسوولان،وعاظ و ائمه ی جمعه وجماعات و... از چیز دیگری حکایت دارد.

 درپایا ن یادآوری این نکته را لازم می دانم که بی شک نوشته ی پیش روی شما به دلایل مختلف خالی از لغزش نیست.لذا از تذکر این لغزش ها صمیمانه استقبال می کنم وسپاسگزارم. درضمن باردیگربه مخاطبانی که این نوشته را خوانده واکنون منتظرند تا مهر ارتداد و ضدیت با ضروریات دین را برپیشانی این ناچیز بچسبانند؛ اعلام می دارم که بنده به وجوب حجاب تعریف شده دراسلام اصیل مومن ومعتقد می باشم.




تاریخ : دوشنبه 89/6/1 | 12:26 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

 

خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!

در فرهنگ ما ایرانیان یاری جستن از ضرب المثل ها برای توضیح و تفسیر اعمال و رفتار روزمره یک امر طبیعی است. ما نیز فرصت را غنیمت شمرده با کمک دو ضرب المثل معروف خودمان مطلب این شماره دل نوشته های حج را پی می گیریم. «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو»، «اگر به شهر کوران رسیدی یک چشم خود را ببند». یکی از مسائلی که در این سفر ذهن مرا به خود مشغول کرده بود، همرنگ شدن با محیط یا بهتر بگوییم، تلبس و به لباسی دیگر در آمدن زائران ایرانی بود. البته این را نباید به معنای روحیه وحدت گرایی و یک دلی آنان گذاشت، چراکه نوع رفتار و کردار شان در اعمال حج و اماکن مذهبی و بازار، گویای آن نیست و کاملاً عکس آن را نشان می دهد. در ضمن این تشبه و همشکل شدن مخصوص ایرانی هاست و بس، سایر 72 ملت حاضر در آنجا به هیچ وجه تغییر لباس نمی دهند، با همان لباس های محلی و ملی، با اشکال و رنگهای مختلف و گاه خنده دار خودشان هستند و حضور دارند. پوشش های که بیانگر نشانه و نماد فرهنگ و ملیت و هویت آنان است، الا هنگام احرام که دلیلش واضح است. حال چرا ایرانی جماعت تا پاش به عربستان یا هر کشور دیگری نرسیده به دنبال دشداشه (لباس بلند عربی) و چفیه... و پوشش همان کشور است؟ علت این تغییر پوشش چیست؟... هرکسی با استناد به وقایع تاریخی یا روحیات ایرانی در ابعاد مختلف می تواند دلایلی را بیان کند. ما نیز بدون پژوهش علمی، صرفاً بر اساس دانسته ها و تجربه شخصی دلایلی را بیان می کنیم حال مقبول افتد یا نه! تا نظر دیگران چه باشد!

1. لباس و پوشش فعلی ایرانی، لباس ملی نیست، بلکه در دوره رضا خانی به اجبار تغییر لباس دادیم و به قولی متحدالشکل شدیم. لذا پوشش فعلی، هم لباس ملی و نشان هویت ما نیست و هم، چون یک بار متلبس و تغییر لباس دادیم، برای بار دوم به آن علقه ای نداشته و به راحتی تغییر را قبول کرده و قبحی برایمان ندارد.

2. پوشش سایر ملل متناسب با آب و هوا و محیط جغرافیایی آنان است و در آن آزاد و راحتند اما پوشش ما ایرانیان نه! لذا همیشه دنبال فرصتی هستیم تا...

3. بعد روحی و روانی ایرانی، که معتقد است؛ همیشه مرغ همسایه غازه، به داشته های خود قانع و راضی نبوده و هر آنچه دیگران دارند را بهتره و بالاتر از مال خود می داند.

4. صرفه اقتصادی، یعنی پوشش ایرانی، بویژه رسمی آن گران و پر هزینه است اما البسه سایر ملل بخصوص عربی، هند و پاک و افغان و... ارزان و کم هزینه و راحت.

دلایل دیگر را شما بیان فرمایید!




تاریخ : یکشنبه 89/5/31 | 2:38 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر