سفارش تبلیغ
صبا ویژن

توافق 8 ماده‌ای ایران و آمریکا


 - ایران و آمریکا توافق می کنند که با توجه به عدم انعطاف پذیری در بعضی مواضع شان این توافق به صورت محرمانه بین دو کشور باشد و در نتیجه این توافق، هم دولت ایران بتواند ادعا کند که به خواست های هسته ای خود رسیده هم دولت آمریکا بتواند در برابر افکار عمومی و جامعه جهانی این ادعا را مطرح سازد که جلوی تهدید اتمی ایران را گرفته است.

-  ایران غنی سازی بیست درصدی را متوقف می کند اما فعالیت سایت هسته ای فردو را بر خلاف خواست اسراییل متوقف نمی کند.

-  ایران 110 کیلو اورانیوم غنی شده 20 درصدی اش را به یک کشور ثالث صادر می کند و در عوض میله های سوخت تحویل می گیرد.

-  هیچ حد نصابی برای تولید اورانیوم با غنای 3.5 تا 5 درصد برای ایران تعیین نمی شود .( ایران تا هر میزان می تواند در این غنا اورانیوم داشته باشد)

- ایران پروتکل الحاقی پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای را امضا می کند و
با این کار فعالیت بازرسان آژانس در ایران گسترش می یابد.

-  سایت های مخفیانه هسته ای ایران که واشنگتن هیچ اطلاعی از آنها ندارد کاملا خارج از دید ناظران بین المللی قرار می گیرد.

-  آمریکا واروپا مرحله به مرحله تحریم ها علیه ایران را کاهش می دهند و اجازه می دهند کشورهایی چون چین ، روسیه و ترکیه به همکاری های مالی و بانکی خود با ایران ادامه دهند.

 - آمریکا و اروپا تحریم نفتی را که قرار بوده از اول جولای سال جاری میلادی علیه ایران اعمال شود ، لغو می کنند
.




تاریخ : سه شنبه 91/3/2 | 10:6 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

 

شعری از مرحوم کیومرث صابری (گل آقا )

منبع: سایت تابناک

**************************************************

ای زلال جاری اروند

در رگ خونین خرمشهر

ای رها از بند

کرکسان رفتند

کاکلی ها باز می گردند

--------------

آی خرمشهر !

کاکلی های تو در راهند

خوشه های عشق در منقار

شرح هجران را

رو به سوی ساحل اروند می آیند

------------

آی شهر عشق !

کاکلی های تو می آیند و

می آییم.

سنگ سنگ کوچه هایت را

برگ برگ نخل های ساحل اروند رودت را

با گلاب اشک می شوییم.

----------

آی خرمشهر  !

کاکلی های تو می آیند و

می آییم.

 

سالروز آزادی خرمشهر گرامی باد 

(یاد باد آن روزگاران یاد باد)




تاریخ : سه شنبه 91/3/2 | 2:10 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

 

                                              داروهای نیروزا

داروهایی که تحت عنوان نیروزا وبه منظورتقویت اندام،عضلات وافزایش قدرت وانرژی افراد مورد استفاده قرار می گیرند،چیزی جزاستروئیدهای آنابولیزان نیستند،که تحت عناوین واشکال ونامهای تجاری مختلف به خصوص درباشگاهای بدن سازی و معمولابدون نظارت وتوصیه پزشک مورد استفاده قرارمی گیرند.

این داروها موجب افزایش سایزعضلات،افزایش سوخت وساز بدن وسوزاندن چربیهای بدن شده(به خصوص انواع جدیدداروهایی که به عنوان کاهش وزن وارد بازار شده ،حاوی مواد محرک وتوهم زا بوده ومثل اکس وشیشه عمل می نمایند).

یکی ازانواع رایج استروئید های آنابولیزان،اندروژنها می باشند،مثل: تستوسترون،ناندرولون،اکسی متولون...که مصرف آن درجامعه به خصوص نسل جوان به سرعت گسترش یافته است.

بروز رفتارهای تهاجمی،فشار خون بالا،بیماریهای قلبی،سردرد، پرخاشگری ورفتارهای تهاجمی،افسردگی ،ریزش مو،توقف زود هنگام رشد،تضعیف سیستم دفاعی بدن،بی خوابی وبی قراری،میل به مصرف مخدرها،احتباس آب وافزایش کلسیم خون وایجاد تورم سیستمیک در بدن،افزایش  L.D.Lکلسترول وکاهش H.D.L،افزایش آنزیمهای کبدی،بزگ شدن پستان در در مردان،کاهش تولید اسپرم وافزایش ناباروری،نعوظ غیر طبیعی،افزایش اندازه پروستات،بلوغ جنسی زود رس وافزایش خطر سرطان های مختلف در بدن جزءعوارض اجتناب ناپذیر این دارو ها می باشند.

سال 1387جوان 18ساله ای با عضلات برجسته ومتورم در سراسربدن، درحالت گرگرفتگی،سردرد وسر گیجه شدید به مطب بنده مراجعه نمود، که در برسی اولیه فشار خون 190/100 دیتکت شد وهیچ دلیلی به جز مصرف داروهای بدن ساز در وی بدست نیامد.

طبق اظهار نامبرده باشگاه بدن سازی توانسته بود طی دوسال وزن اورااز62 به 88کیلوگرم برساند(درازاء دریافت مبلغ هنگفت مالی)،که باجلسات مکررمشاوره حاضر به قطع دارو شد وطی مدت طولانی درمان، فشار نامبرده به میزان طبیعی رسید،که ازبقیه عوارض طولانی مدت آن یک جوان سالم چه خواهد کشید؟ بماند که حدیث دردناک و مفصلی است.




تاریخ : جمعه 91/2/29 | 9:23 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسین حسینی | نظر

در را که باز می کنم، می بینم یک گاونر، یک بُزنر، یک گوسفندنر و یک خروس را آورده و با شلاق به جانشان افتاده و دارد می زند. از تعجب شاخ در می آورم. به او می گویم «مرد حسابی! چرا این حیوان های بی گناه را می زنی»؟

edame





تاریخ : پنج شنبه 91/2/28 | 7:57 صبح | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

قداست های ساختگی (1)

قسم به چنار عباسعلی!

چه حیله‌ها که درین دامهای تزویرند          چه رنگها که درین نقشهای الوانند

آورده اند که حرم سرای عریض و طویل «ناصرالدّین شاه» هر روز شاهد دعوا و رقابت های پنهان و آشکار زنان و کنیزکان و... بود، روزی کنیز یکی از بانوان حرم، مرتکب خلافی می شود و از آن رو که می دانست بانو عصبانی شده و تنبیهش خواهد کرد، لذا تا پیش از خبردار شدن او، خود را به «شهرری» رسانده و در حرم «شاه عبدالعظیم» بست می نشیند، خبر بست نشینی کنیزک که به شاه می رسد، از بانوی حرم می خواهد که گناه کنیز را ببخشد؛

این بست نشینی و خروج کنیز از حرمخانه، شاه را به فکر برد که چاره ای کند تا اهل حرم به هنگام حوادثی این چنین، پا به خارج حرم نگذارند و در همان اندرونی امکان بست نشینی برایشان فراهم باشد.

شاه کرد با خود حیله‌ای ساز؛ بانوئی گیس سپید از اهل نیاز! دستور داد تا به دروغ این خبر دهد به آواز که؛ خواب نما شده و نظر کرده! و دوش در عالم رؤیا، به او خبر داده اند که در پای چنار کهن سال و بلند والا، توی محوطه اندرونی، امامزاده ای به نام «عباسعلی» مدفون است. این دستور با بستر سازیها و پیش زمینه و پس زمینه به خوبی انجام گرفت.

خبر که در حرم پیچید، همه خوشحال از اینکه من بعد امامزاده ای در اندرون دارند. از شاه خواستند که دور چنار را نرده کشد و علم و کُتل آویزند و...

[به قول امام خمینی:

ما ز دلبستگی حیله گران، بی‏خبریم          از پریشانی صاحبنظران، بی‏خبریم]

شاه که از همه چیز خبر داشت، از خدا خواسته فوری دستور داد اطراف چنار نرده کشیدند و... اینگونه شد که آنجا را «چنار عباسعلی» نام گذاشتند. از آن پس هر که حاجتی داشت و مبتلا به گرفتاری می شد رو به امامزاده ی تازه کشف شده می آورد و دخیل می بست و نذر و نیاز و...

زن های شوهر مُرده، کنیزکان کُتک خورده، یتیمان درد کشیده، مقروضان گرفتار شده، راه ماندگان دست خالی مانده، عاشقان به وصال نرسیده، خلاصه هر مصیبت کشیده ای رو به سوی چنار عباسعلی می آورند. آنجا کم کم شد پاتوق هر بدبخت و بیچاره و درمانده ای!

ناصرالدین شاه هر چند این حیله به خرج داد تا گرفتاران اهل حرم برای بست نشینی ناچار به خروج از حرم نشوند (نیتش واقعاً خیر بود!) اما به مرور این امامزاده صاحب شجره نامه و زیارتنامه و برو و بیائی شد که بیا ببین!

علم ها و کُتل های برافراشته و پارچه های تکّه تکّه شده و گره خورده بر شاخه های چنار قداست یافته و دیگ های آش و پلو نذری در پای چنار و دعاها و وردهای ساخته شده و پشت به چنار راه نرفتن و دست به سینه تعظیم کردن نیز کم کم مردم را مشغول به آنجا کرد، طوری که پناه جستن به «عبدالعظیم حسنی» و قداست راستین او می رفت که جای خود را به «امامزاده عباسعلی» یا «چنار امامزاده» در درون خلوتگاه شاه بدهد!

دین فروشی، از پی مال حرام          مکر و حیله، بهر تسخیر عوام

به گفته ی رندی! به احتمال، قسم به «چنار عباسعلی» هم در دربار جایگاهی ویژه یافته و از قسم های جلاله به حساب می آمده!

وه! که چه حیله ای است و چه می کُند و چه قدرتی دارد، این «آئین گرائی مذهبی»، آنجا که اصل فراموش و فرع جایگزین گردد. بدل سازند برای دور ساختن از «اصل» تا مردم مشغول باشند و مجالی برای فکر نیابند و در... بمانند! تا در پناه این قداست ساختگی، آنچه که مردم از ظلم و بی عدالتی شاه سراغ داشتند را فراموش کنند.

قداست های ساختگی و بدلی، اینگونه اند! هم از اصل و نسخه ی واقعی دور می کنند و هم به مانند «ابزار» وسیله ای برای سوء استفاده می شوند، تا در فرصتی مناسب در پناه سینه های چاک شده و فریادهای به آسمان رسیده و تعصّب های به جوش آمده، هر چه حقیقت و راستی است به قربانگاه روند. حال این نوع قداست کذایی را بر تن اشخاص کنند یا بر چنار و سنگ قبر و کلبه خرابه ای! فرقی نمی کند، نتیجه و بازخورد یکی است.

ایرانیان از آن رو که از درازنای تاریخ کهن دینمدارند، همین مسئله متاسفانه زمینه ای است تا گاه عده ای سودجو، کلاش و عیٌاش و سیٌاس و... با طرح ادعاهای عجیب و غریب و قداست های من در آوردی، سوءاستفاده سیاسی از مردم کنند و در وقت مناسب، از آن همه شور و فریاد و گریه و دخیل بستن، به نفع مرام سیاسی نه چندان روشن خود بهره گیرند.

البته که در این بین قشری گری و سطحی نگری و ساده لوحی برخی متدینان نیز بهترین کمک برای سیاه اندیشانی است که در صدد سوءاستفاده اند.

چه بر سر دین می آید؟! آن گاه که «قشری گری مذهبی» به یاری حیله گران ریاکاری بیاید که می خواهند دین را همچون ابزاری در اختیار خود گیرند.

چنار عباسعلی به عنوان نمادی از «قداست های ساختگی» اگر الآن به پا نیست، امّا بی شک شبیه آن کم نیست! چراکه جهل و نادانی توده ها همچنان باقی است، پس چنارهای عباسعلی نیز همچنان قابل رویش و باقی است.

نمونه ی دیگر در شماره ی پسین!

منبع: وبلاگ کنج درون




تاریخ : سه شنبه 91/2/26 | 2:28 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر

                                      امتحانش بی ضرراست

هریک ازافراد جامعه که ازنظرسلامت در حدطبیعی قراردارند،ممکن است بطور متوسط به تعدادانگشتان یک دست درسال دچار سرما خوردگی شوند،که معمولانیازبه درمان جدی نداشته وعوارض حاد ومزمنی رانیز به همراه ندارد.

سرما خوردگی در فصول زمستان و پا ییز،شیوع بیشتری داشته،که گاهی بشکل اپیدمی (همه گیر)درآمده ،به خصوص درنوع ابتلا به ویروس آنفلوانزا.

با توجه به کاهش مدت وقدرت نورخورشید درفصول زمستان وپاییز وافزایش پوشش لباس ، میزان دریافت نور خورشید توسط پوست بدن کاهش چشمگیریافته وتولید ویتامین- د دربدن نیز کاهش  خواهدیافت ودرصورت عدم جبران دریافت این ویتامین ازطریق موادغذایی،بدن بابحران ویتامین- د مواجه خواهد شد.

 نظرات جدیدی درمحافل علمی پزشکی در حال شکل گیری است،که افزایش سرماخوردگی دراین فصول ممکن است ارتباط مستقیمی با کاهش ویتامین- د دربدن داشته باشد.

درسلل 2006دکتر جان کنل وگروه تحقیقاتی او،ارتباط اپیدمی آنفلوانزا باکمبود این ویتامین رادر نشریه اپیدمیولوژی وعفونت (J.E.I)مطرح ساختند.

ویتامین –د درنتیجه تماس مستقیم ومنظم با نور خورشیدوبا دخالت بیش از2000ژن در سراسر بدن ازجمله ژنهای موثربر سیستم ایمنی تولید می شود.

همکاری سیستم ایمنی در تولید این ویتامین،این فرضیه راقوت بخشیده که ویتامین- د نقش موثری درتقویت سیستم ایمنی بدن درمقابل حمله باکتریها وویروسهای مهاجم دارد.

پس این فرضیه:( افزایش فعالیت ویروس آنفلوانزا ممکن است علامتی ازکاهش ویتامین- د دربدن باشد،که تفوق ویروس برسیستم ایمنی را فراهم می سازد )میتواند در آینده شکل در مان آنفلوانزا وسرماخوردگی را متحول نماید.

 شما نیز موارد ذیل را امتحان فرمایید که بی ضرراست:

1-روزانه 20تا30دقیقه خودرا در معرض نورمستقیم آفتاب قرار دهیدبه خصوص در پاییز وزمستان.

2-از مواد غذایی که ویتامین - د بیشتری دارنددررژیم غذایی خود بیشتر استفاده نمایید.

3- ازمیزان مواد قندی درمصرف روزانه خود،بکاهید.

4- به مصرف سیر،فلفل،عصاره برگ زیتون ومواد غذایی که ویتامین– ث بیشتری دارنددر رژیم غذایی خود بیشتر توجه فرمایید.

5- ورزش روزانه فراموش نشود.

6- خواب مناسب وکافی داشته باشید.

7- حتی المقدور از استرس وفشارعصبی دوری گزینید.

 




تاریخ : دوشنبه 91/2/25 | 12:44 صبح | نویسنده : دکتر سیدحسین حسینی | نظر

شعر مادر
آسمان
را گفتم
می توانی آیا
بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه
روح مادر گردی
صاحب رفعت دیگر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
کهکشان کم دارم
نوریان کم دارم
مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم
 
خاک
را پرسیدم
می توانی آیا
دل مادر گردی
آسمانی شوی وخرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم

این جهان را گفتم
هستی کون ومکان را گفتم
می توانی آیا
لفظ مادر گردی
همه ی رفعت را
همه ی عزت را
همه ی شوکت را
بهر یک ثانیه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت وشوکت وشان کم دارم
عزت ونام ونشان کم دارم

آنجهان راگفتم
می توانی آیا
لحظه یی دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم
آنچه در سینه ی مادر بود آن کم دارم
روی کردم با بحر
گفتم اورا آیا
می شود اینکه به یک لحظه ی خیلی کوتاه
پای تا سر همه مادر گردی
عشق را موج شوی
مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بیکران بودن را
بیکران کم دارم
ناقص ومحدودم
بهر این کار بزرگ
قطره یی بیش نیم
طاقت وتاب وتوان کم دارم

صبحدم را گفتم
می توانی آیا
لب مادر گردی
عسل وقند بریزد از تو
لحظه ی حرف زدن
جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی
گفت نی نی هرگز
گل لبخند که روید زلبان مادر
به بهار دگری نتوان یافت
دربهشت دگری نتوان جست
من ازان آب حیات
من ازان لذت جان
که بود خنده ی اوچشمه ی آن
من ازان محرومم
خنده ی من خالیست
زان سپیده که دمد از افق خنده ی او
خنده ی او روح است
خنده ی او جان است
جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم

کردم از علم سوال
می توانی آیا
معنی مادر را
بهر من شرح دهی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم
قدرت شرح وبیان کم دارم

درپی عشق شدم
تا درآئینه ی او چهره ی مادر بینم
دیدم او مادر بود
دیدم او در دل عطر
دیدم او در تن گل
دیدم او در دم جانپرور مشکین نسیم
دیدم او درپرش نبض سحر
دیدم او درتپش قلب چمن
دیدم او لحظه ی روئیدن باغ
از دل سبزترین فصل بهار
لحظه ی پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگیزترین زیبایی
بلکه او درهمه ی زیبایی
بلکه او درهمه ی عالم خوبی, همه ی رعنایی
همه جا پیدا بود
همه جا پیدا بود




تاریخ : شنبه 91/2/23 | 6:39 عصر | نویسنده : محمدحسن عباسی | نظر

"فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم." و این اوّلین دروغی بود که به من گفت.

زمان گذشت و قدری بزرگتر شدم. مادرم کارهای منزل را تمام میکرد و بعد برای صید ماهی به نهر کوچکی که در کنار منزلمان بود می‏رفت. مادرم دوست داشت من ماهی بخورم تا رشد و نموّ خوبی داشته باشم. یک دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهی صید کند. به سرعت به خانه بازگشت و غذا را آماده کرد و دو ماهی را جلوی من گذاشت. شروع به خوردن ماهی کردم و اوّلی را تدریجاً خوردم.مادرم ذرّات گوشتی را که به استخوان و تیغ ماهی چسبیده بود جدا میکرد و میخورد؛ دلم شادبود که او هم مشغول خوردن است. ماهی دوم را جلوی او گذاشتم تا میل کند. امّا آن را فوراً به من برگرداند و گفت":بخور فرزندم؛ این ماهی را هم بخور؛ مگر نمیدانی که من ماهی دوست ندارم؟" و این دروغ دومی بود که مادرم به من گفت.

قدری بزرگتر شدم و ناچار باید به مدرسه میرفتم و آه در بساط نداشتیم که وسایل درس ومدرسه بخریم. مادرم به بازار رفت و با لباسفروشی به توافق رسید که قدری لباس بگیرد و به درمنازل مراجعه کرده به خانمها بفروشد و در ازاء آن مبلغی دستمزد بگیرد. شبی از شبهای زمستان، باران می‏بارید. مادرم دیر کرده بود و من در منزل منتظرش بودم. ازمنزل خارج شدم و در خیابانهای مجاور به جستجو پرداختم و دیدم اجناس را روی دست دارد و به در منازل مراجعه میکند. ندا در دادم که، "مادر بیا به منزل برگردیم؛ دیروقت است و هوا سرد؛ بقیه کارها را بگذار برای فردا صبح." لبخندی زد و گفت: "پسرم، خسته نیستم." و این دفعه سومی بود که مادرم به من دروغ گفت.

به روز آخر سال رسیدیم و مدرسه به اتمام میرسید. اصرار کردم که مادرم با من بیاید. من واردمدرسه شدم و او بیرون، زیر آفتاب سوزان، منتظرم ایستاد. موقعی که زنگ خورد و امتحان به پایان رسید، از مدرسه خارج شدم. مرا در آغوش گرفت و بشارت توفیق ازسوی خداوند تعالی داد. در دستش لیوانی شربت دیدم که خریده بود تا من موقع خروج بنوشم. از بس تشنه بودم لاجرعه سر کشیدم تا سیراب شدم. مادرم مرا در بغل گرفته بود و "نوش جان، گوارای وجود" می‏گفت. نگاهم به صورتش افتاد دیدم سخت عرق کرده؛ فوراً لیوان شربت را به سویش گرفتم و گفتم، "مادر بنوش." گفت:"پسرم، تو بنوش، من تشنه نیستم." و این چهارمین دروغی بود که مادرم به من گفت.

بعد از درگذشت پدرم، تأمین معاش به عهده مادرم بود؛ بیوهزنی که تمامی مسئولیت منزل بر شانهء او قرار گرفت. می‏بایستی تمامی نیازها را برآورده کند. زندگی سخت دشوار شد و ما اکثراً گرسنه بودیم. عموی من مرد خوبی بود و منزلش نزدیک منزل ما.غذای بخور و نمیری برایمان می‏فرستاد. وقتی مشاهده کرد که وضعیت ما روز به روز بدتر می‏شود، به مادرم نصیحت کرد که با مردی ازدواج کند که بتواند به ما رسیدگی نماید، چه که مادرم هنوز جوان بود. امّا مادرم زیر بار ازدواج نرفت و گفت:من نیازی به محبّت کسی ندارم…" و این پنجمین دروغ او بود.

درس من تمام شد و از مدرسه فارغالتّحصیل شدم. بر این باور بودم که حالا وقت آن است که مادرم استراحت کند و مسئولیت منزل و تأمین معاش را به من واگذار نماید. سلامتش هم به خطر افتاده بود و دیگر نمی‏توانست به در منازل مراجعه کند. پس صبح زود سبزیهای مختلف می‏خرید و فرشی در خیابان می‏انداخت و می‏فروخت. وقتی به او گفتم که این کار را ترک کند که دیگر وظیفهء من بداند که تأمین معاش کنم. قبول نکرد و گفت:"پسرم مالت را از بهر خویش نگه دار؛ من به اندازهء کافی درآمد دارم." و این ششمین دروغی بودکه به من گفت.

درسم را تمام کردم و وکیل شدم. ارتقاء رتبه یافتم. یک شرکت آلمانی مرا به خدمت گرفت. وضعیتم بهتر شد و به معاونت رئیس رسیدم. احساس کردم خوشبختی به من روی کرده است. در رؤیاهایم آغازی جدید را می‏دیدم و زندگی بدیعی که سراسر خوشبختی بود. به سفرها می‏رفتم.با مادرم تماس گرفتم و دعوتش کردم که بیاید و با من زندگی کند. امّا او که نمی‏خواست مرا در تنگنا قرار دهد گفت:"فرزندم، من به خوش‏گذرانی و زندگی راحت عادت ندارم."و این هفتمین دروغی بود که مادرم به من گفت.

مادرم پیر شد و به سالخوردگی رسید. به بیماری سرطان ملعون دچار شد و لازم بود کسی از او مراقبت کند و در کنارش باشد. امّا چطور می‏توانستم نزد او بروم که بین من و مادر عزیزم شهری فاصله بود. همه چیز را رها کردم و به دیدارش شتافتم. دیدم بر بستر بیماری افتاده است. وقتی رقّت حالم را دید، تبسّمی بر لب آورد. درون دل و جگرم آتشی بود که همهء اعضاء درون را می‏سوزاند. سخت لاغر و ضعیف شده بود. این آن مادری نبود که من می‏شناختم. اشک از چشمم روان شد. امّا مادرم در مقام دلداری من بر آمد و گفت:"گریه نکن، پسرم. من اصلاً دردی احساس نمیکنم." و این هشتمین دروغی بود که مادرم به من گفت.

وقتی این سخن را بر زبان راند، دیدگانش را بر هم نهاد و دیگر هرگز برنگشود. جسمش از درد و رنج این جهان رهایی یافت.

منبع: سایت سیب ترش

فرخنده زاد روز بانوی دو عالم حضرت فاطمه(س) ، روز زن و روز مادر گرامی باد.




تاریخ : شنبه 91/2/23 | 2:20 عصر | نویسنده : سیدحسن حسینی | نظر

در سایتهای خبری خواندم که روز گذشته، در یک کشور کافر غیرمسلمان (بد بد بد)، انتخاباتی برگزار شد و مردم خیلی راحت (و بدون حاشیه) رئیس قبلی را کنار گذاشته و رئیس جدیدی را انتخاب کردند. نتیجه انتخاب مردم خیلی زود (تنها چند دقیقه پس از پایان رأی گیری) اعلام شد (چه کافرای بد اما زبلی!). رقیب شکست خورده، خوب به صورت طبیعی ناراحت بود اما پس از پایان رقابت، اخلاق را زیرپا نگذاشت و در یک تماس تلفنی با رقیب پیروز، برای او در زمان «چالش‌های سخت»، آروزی موفقیت کرد. او همچنین بلافاصله در میان هواداران خود حاضر شد و با لحنی مغموم گفت: «مردم فرانسه تصمیم خود را گرفته‌اند. از شما می‌خواهم به آنچه باید بگویم گوش دهید. این یک انتخاب دمکراتیک و مبتنی بر اصول جمهوری بود. فرانسوا اولاند رئیس‌جمهور فرانسه است و این امر باید مورد احترام قرار گیرد».

پیروز انتخابات هم در جمع طرفدارانش طی سخنانی، از رقیب انتخاباتی خود تقدیر کرد و وی را شایسته احترام دانست. سپس گفت که من این جا هستم تا به کشورم خدمت کنم؛ من به خود می‌بالم که می‌توانم بار دیگر به شما امید بدهم.

و اما مهمتر از همه اینها، می توان به این نکته اشاره کرد که رئیس جدید، با اشاره به کسانی که در انتخابات طرفدار وی نبوده‌اند، گفت: «من رئیس جمهور همه خواهم بود... تنها یک فرانسه و یک ملت وجود دارد که برای یک سرنوشت مشترک متحد شده است». وی ادامه داد: «در فرانسه با همه به مساوات رفتار خواهد شد. هیچ یک از فرزندان جمهوری به حاشیه رانده نخواهد شد، ترک نخواهد شد و مورد تبعیض قرار نخواهد گرفت. نخستین چیزی که رئیس‌جمهور باید انجام دهد، گرد آوردن و دور هم جمع کردن مردم، برای چالش‌هایی است که پیش روی داریم».

به راستی اگر در هر جامعه ای و در پی هر انتخابی، پایان رقابتها تبدیل به آغاز رفاقتهایی برای پیشبرد اهداف کلان جامعه می شد، بهتر و با موازین و آموزه های اسلام سازگارتر نبود؟ کاش به مرحله ای از بلوغ فرهنگی و سیاسی برسیم که طرفداران رقیب شکست خورده در انتخابات، نگران آینده شغلی و سیاسی و اجتماعی خود نباشند؛ و برندگان انتخابات هم برای طرف مقابل، خط و نشان نکشند. راستی به این فکر کنیم که فلسفه انتخابات در جامعه، چیست؟




تاریخ : دوشنبه 91/2/18 | 10:39 صبح | نویسنده : حمید فاضل | نظر

 

                  واکسن آنفلوانزا تلقیح ایمنی، یاتزریق خطر؟

مرکز کنترل و پیشگیری بیماریها (ِC.D.C) در آمریکاهرساله اصرارفزاینده ای درتلقیح واکسن آنفلوآنزادارند.

درآخرین بررسی های انجام شده مشخص گردید که این واکسن محافظتی درمقابل عامل بیماری ویاپیشگیری ازعوارض آن مثل پنومونی(که علت اصلی مرگ ومیر درآنفلوآنزاست)در افراد مسن ایجاد ننموده است.

ازسال 1980میلادی درآمریکا میزان واکسیناسیون از15درصد به65درصد افزایش داشته ،ولی میزان تلفات ناشی ازآن با توجه به سن، وزمان ابتلا تغیییر مشهودی نداشته است.

امروزه در کشورهای پیشرفته به خصوص آمریکا واکسیناسیون ازکودکان 6ماهه تا 18ساله وازسن 49سال به بالا به شکل همگانی انجام می گیرد،یعنی جمعیتی حدود 84درصد جامعه ،ولی آمارهای موجودکاهش مرگ ومیر،مراجعه به پزشک وبستری در بیمارستان رادرحد معنا داری تا یید نمی نماید.

دربرسی ترکیبات واکسن آنفلوآنزای سال 2008میلادی مقدار 25میکرو گرم  ماده (Thimerosal)یافت شد،که 49درصد آن جیوه است واین میزان جیوه 250برابرحد بی ضررآن طبق نظر آژانس محافظت از محیط می باشد،به خصوص درکودکان وجنین مادران حامله.

این واکسن حاوی مواد خطر زای دیگری نیز می باشد که به اختصاربیان می شود:

1-فورم آلدئید:یک ماده کارسینوژن (سرطانزا) میباشد.

2-آلومینیوم:یک نوروتوکسین(آسیب بافت عصبی)بوده وسبب تشدید دمانس (فراموشی)به خصوص آلزایمر در افراد مسن خواهد شد.

3-اتیلن گلیکول یا همان ضد یخ خودمون.

4-آنتی بیوتیک های مختلف مثل نئومایسین،استرپتومایسین وجنتا مایسین ،که علاوه بر عارضه جمعی ،هر کدام عارضه خاص خودرادارند.

5-تریتون x- 100 که یک ماده دترجنت وضد عفونی کننده است.

آنچه بیشتر موجب نگرانی محافل علمی است،اینکه اکثر اعضاء کمیته مشاوره عملیات ایمن سازی دولت فدرال آمریکا(A.C.I.P) که مدافعان سرسخت برنامه واکسیناسیون میباشند،وابستگی های گسترده مالی با صنعت واکسن سازی دا رند، که این امر می تواند جنبه علمی واکسیناسیون راتحت الشعاع خود قرار دهد.

            (باتلخیص ا زمقاله دکتر*جوزف مرکولا*برگرفته ازمجله پزشکی روز)

حتی با استنادات علمی قابل توجه نویسنده مقا له، مطلب فوق در کتب مرجع پزشکی هنوز طرح وثبت وارائه نشده وجای تحقیق وبرسی بیشتری را به خود می طلبد.

 




تاریخ : جمعه 91/2/15 | 4:16 عصر | نویسنده : دکتر سیدحسین حسینی | نظر