سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

هفته بسیج هم مثل دیگر هفته ها و روزهای نام گذاری شده از راه رسید؛ هفته ای که قدمت و عزت دارد. ارزشمند و مقدس است. همانند دیگر ایام تازه به دوران رسیده فانتزی نیست. ریشه دار و با اصل و نسب است. ریشه در زلال معرفت و کرامت انسانی و آگاهی دارد، نه در ضلالت و خباثت و گمراهی.

اما این عزت و تقدس و ارزش از چیست؟ جذابیت بسیج و بسیجی در گذشته نه چندان دور به چه چیز بود؟ عشق به بسیج و بسیجی، سپاه و سپاهی و حضور عاشقانه در جبهه های جنگ در قالب بسیج برای چه بود؟ پرستش و علاقه نسبت به سپاه و بسیج از طرف نوجوانان جوانان و مردم در چه چیز خلاصه می شد؟ و ... بالطبع به لباس شیک و پیک و قیمتی، به آب و نان و کسب شهرت و به امتیازات رنگارنگ نبود! نه! هیچکدام اینها نبود. کسانی که کمترین اطلاع و مطالعه ای از گذشته روشن و پرافتخار بسیج داشته باشند متوجه می شوند که نه لباس رنگ خاکی و گَل و گشاد آن چنگی به دل می زد و نه از امتیازات خبری بود. تازه، بعضاً قند و چای شب های سرد زمستانی پایگاه های بسیج نیز از جیب خود بسیجیان بود. پس چرا آنگونه بود و اینگونه شد؟

برای پاسخ تنها به نقل یک خاطره بسنده می کنم و بس، تا تو خود حدیث مفصل خوانی از این مجمل:

تابستان های گرم سال های دهه  60 که مقطع تحصیلی دبیرستان بودم، برای کمک هزینه تحصیلی، همراه یکی از بستگان به عنوان شاگرد بنّا به کارگری مشغول بودم. در یکی از روزها که مشغول ساختن خانه های سازمانی- اگر اشتباه نکنم خانه های بنیاد مسکن که تعدادی از آنها برای برادران سپاه بود. در شهرک یزدان شهر فعلی شهر قم- بودیم. از سر تا پا و با دستانی خاکی وگِلی! صدای خوشی گوشم را نوازش داد و دلم را جلا و تن خسته ام را روح و نفسی تازه بخشید. خدا قوّت! خسته نباشی برادر! این صدای گرم یکی از برادران عزیز و سن و سال گذشته و شاید درجه دار سپاهی بود. البته بعداّ فهمیدم صاحب آن واحد مسکونی. جلوتر آمد، دست پیش آورد! من با تعجب و با دستان خاکی و کثیف اکراه داشتم اما او با کمال خلوص بر دستان خاکی ما بوسه زد. این حرکت و کار او بود که ما را بی قرار کرد، عاشق بسیج و سپاه کرد، راهی جبهه های نبرد کرد. در سن دوازده سیزده سالگی عاشقانه وارد بسیجمان نمود. طوری که با گذشت دهها سال از آن واقعه هنوز برایم تازه و دل چسب است.

آیا الان هم برادران سپاهی و بسیجی ما بر دستان نوجوانان و جوانان وطن که حاصل همین انقلاب و دست پرورده همین نظامند بوسه می زنند؟  




تاریخ : یکشنبه 88/9/1 | 6:35 عصر | نویسنده : محمد رجایی | نظر