سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرازی از وصیت نامه دکتر علی شریعتی (به بهانه 29 خرداد سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی):

فرزندم! تو می‌توانی هر گونه «بودن» را که بخواهی باشی، انتخاب کنی ?اما آزادی انتخاب تو در چارچوب حدود انسان بودن محصور است. با هر انتخابی باید انسان بودن نیز همراه باشد  و گرنه دیگر از آزادی و انتخاب سخن گفتن بی معنی است،  که این کلمات ویژه خداست و انسان و دیگر هیچکس، هیچ چیز.

انسان یعنی چه؟ انسان موجودی است که آگاهی دارد و همیشه جویای مطلق است؛ جویای مطلق. این خیلی معنی دارد. رفاه، خوشبختی، موفقیت‌های روزمره زندگی و خیلی چیز‌های دیگر به آن صدمه می‌زند.

 اگر پیاده هم شده‌است سفر کن. در ماندن، می‌پوسی.هجرت کلمه بزرگی درتاریخ «شدن» انسان‌ها و تمدن‌ها است.

 با همه چیز درآمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو. در انزوا پاک ماندن نه سخت است و نه با ارزش. « کن مع الناس و لا تکن مع الناس» واقعا سخن پیغمبرانه‌است.

واقعیت، خوبی، و زیبایی؛ در این دنیا جز این سه، هیچ چیز دیگر به جستجو نمی‌ارزد.

 نخستین، با اندیشیدن، علم.

 دومین، با اخلاق، مذهب.

و سومین، با هنر، عشق.

....در پایان این حرف‌ها بر خلاف همیشه احساس لذت و رضایت می‌کنم که عمرم به خوبی گذشت. هیچوقت ستم نکردم. هیچوقت خیانت نکردم  و اگر هم به خاطر این بود که امکانش نبود، باز خود سعادتی است.

... و عزیزترین و گران‌ترین ثروتی که می‌توان به دست آورد، محبوب بودن و محبتی زاده ایمان، و من تنها اندوخته‌ام این و نسبت به کارم و شایستگیم، ثروتمند، و جز این، هیچ ندارم.

... و حماسه‌ام این که کارم گفتن و نوشتن بود و یک کلمه را در پای خوکان نریختم.  یک جمله را برای مصلحتی حرام نکردم و قلمم همیشه میان من و مردم در کار بود و جز دلم یا دماغم کسی را و چیزی را نمی‌شناخت  و فخرم این که در برابر هر مقتدرتر از خودم متکبرترین بودم و در برابر هر ضعیف تر از خودم متواضعترین.

و دیگر این که نخستین رسالت ما کشف بزرگ‌ترین مجهول غامضی است که از آن کمترین خبری نداریم و آن «متن مردم» است . و پیش از آن که به هر مکتبی بگرویم باید زبانی برای حرف زدن با مردم بیاموزیم و اکنون گنگیم.  ما از آغاز پیدایشمان زبان آنها را از یاد برده‌ایم  و این بیگانگی، قبرستان همه آرزوهای ما و عبث کننده همه تلاش‌های ماست.

 و آخرین وصیتم به نسل جوانیکه وابسته آنم و از آن میان به خصوص روشنفکران و از این میان بالاخص شاگردانم که هیچوقت جوانان و روشنفکر همچون امروز نمی توانسته اند به سادگی مقامات حساس و موقعیت های سنگین به دست آورند اما آنچه را در این معامله از دست می دهند بسیار گرانبها تر از آن چیزیست که به دست می آورند و دیگر این سخن یک لاادری فرنگی که در ماندن من سخت سهیم بوده است که شرافت مرد همچون بکارت یک زن است. اگر یکبار لکه دار شد دیگر هیچ چیر جبرانش را نمی تواند.




تاریخ : چهارشنبه 87/3/29 | 8:3 عصر | نویسنده : | نظر