سفارش تبلیغ
صبا ویژن

«ابوالمعین گوجه خانی» درکتاب «قهارٌ فی الاِستتار» آورده است «زیدابن رسانه پور عسکرآبادی» را سفری به ینگه دنیا پیش آمد. اهالی را چون چشم به جمال بی مثال معظمٌ له منّور گردید، وی را بپرسیدند آیا باز سودای ابتیاع فیلم وسریال تو را به این دیار کشانیده است؟

فرمود: «آن چه ازفیلم ها وسریال ها وکارتون ها، ازهزاره ی اول ونیمه ی هزاره دوم در نزدتان موجود بود همه را ابتیاع فرموده ایم و به کثرتِ نمایش، فرسوده ایم. اکنون مرا قصد، آن باشد که ملتِ تنوع طلب ما فیلم های جدیدتر بینند و درپای برنامه های جذاب تر نشینند تافیل شان درهوای هندوستانِ ماهواره وشبکه های مستهجنه، هوایی نگردد. حال اگر فیلم، موجود باشد و موانع مفقود؛ همه را یکجا وفله گونه خریداریم».

اهالی ینگه دنیاگفتند: «فیلم – الی ماشاءالله- موجود باشد، اما موانع مفقود نباشد»!

فرمود: «موانع چه باشد؟ باز گویید تا رفع گردانم، به اندک زمان ممکن».

گفتند: «درفیلم های جدید ما، پریرویان نازک اندام وعریان بدنی باشند که ما در دنیا طالب آنیم وچون شما تا آخرت منتظر نمی مانیم. پس تماشای آن ها مَرشما را حلال نباشد و پخش آن ها درسیمای تان محال باشد».

فرمود: «آن چه گویید عین صواب است، اما آن را چاره ای به غایت زیبا اندیشیده ایم. هرقسمت از بدن ضعیفه ها-که ازحدود حجاب شرعیه بیرون باشد- به لطفِ لطایف رایانه ای چنان مستور گردانیم که ضعیفه، خود از شناختن خویش درفیلم مذکوره عاجز همی ماند».

گفتند: «با دیالوگ ها والفاظ ناموزونه چه همی کنید»؟

بفرمود: «این فقره را باهنر دوبلاج –که بومی نموده و درخدمت اسلام ومسلمین قرارداده ایم- رفع و رجوعش همی کنیم؛ رفع کردنی»!

گفتند: «آن صحنه ها راکه درآن مراودتی ومغازلتی صورت همی پذیرد چگونه نمایش همی دهید»؟

بفرمود: «بنا را بر تجرّد طرفین همی گذاریم وصیغه ی محرمیتی جاری همی سازیم تا معصیتی واقع نگردد وگناهی شایع نشود». سپس تیغی ازهمیان خویش به درآورد و بفرمود: «این تیغ را نام، "سانسور" باشد که در بلد فخیمه ی ما استفاده ای بس سترگ دارد. آن جا که هیچ یک ازلطایف مذکوره کارگر نیفتاد، معجزت این تیغ به کار خواهد افتاد».

اهالی ینگه دنیا چون این سخنان بشنیدند، انگشت تحسین و تعجب به دندان بگزیدند و آن چه ازمحصولات هزاره ی سوم درنزد شان بود به حضرت ایشان پیشکش بنمودند.

 

اعان الله مَن یَصلحُ الفَرهنگ البرهنگی




تاریخ : جمعه 96/6/3 | 2:10 عصر | نویسنده : بچه شلوغ | نظر