سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آورده اند روزی پزشکی را گذر بر لابراتوار "محمدابن زکریای رازی" بیفتاد. او رابگفت: ای محمد! این جا به چه کاری؟

محمد بگفت: در کار آزمایشم تا مگر روزی،اسب کشف خویش در میدان "کیمیا" بجهانم و دنیا را از بند فقارت برهانم.

پزشک خنده ای بکرد و بگفت: ای مرد رازی! از کجا معلوم که از پسِ اتلافوقت و عمر، و تنفس در فضایی مملو از انواع مواد شیمیایی، تن به سلامت برهانی و کشف کیمیا به ثبت برسانی؟ مرا که همی نگری پزشکی هستم نورسیده و سرد و گرم نچشیده. به صبح ها در مریضخانه همی مانم و از بابتش پنجاه میلیون تومان همی ستانم. صدمیلیون تومان نیز از بابت کارانه مر این حقیر را پیشکش همی فرمایند. به عصرها در مطب اندر همی شوم و پنجاه میلیون توماندرآمد برهم همی زنم. پنجاه میلیون تومان نیز بیمارانم به ناز شصت جراحی هایم، به زیر میز، مرا اعطا همی فرمایند. حال خود قضاوت نما. کیمیا کدام است؛ آن چه تو به دنبال آنی یا آن چه من بدان رسیده ام و تو نمی دانی؟

محمدابن زکریا چون این سخن بشنید، در حسرت عمر رفته دست ها بر سر بکوفت، آزمایشکاه از لوازم آزمایشکاهی بروفت و سر به بیابان نهاد.

(8/2/94)

.

.

از این قلم بیشتر بخوانید؛ با عضویت در کانال پنجره:  panjare95@




تاریخ : چهارشنبه 95/4/23 | 10:47 صبح | نویسنده : بچه شلوغ | نظر