• وبلاگ : کميل
  • يادداشت : انتخابات 4 - نقش احزاب سياسي در انتخابات
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + علي 
    باسلام و عرض ادب و احترام..
    در مورد قسمت 1) اين ايده آل مورد نظر حضرتعالي بر اساس چه مبنايي طرح شده است؟ يعني چه کسي و يا چه اصولي بر اين امر توافق کرده که بايد حزب باشد؟... مگر ما مسلمان نيستيم. چرا مباني ديني در اين مورد در نظر گرفته نشده است؟ نگاه به مردم و انسان و حق انتخاب آنها در چارچوب دين کجاست؟ مشکل ما اينجا بود که حکومت را اسلامي تعريف کرديم و بنا نهاديم ولي سکولاريسمي برخورد و عمل کرديم... بعد از اين آش دو آشپزه، کسي متضرر شد که حکومت را تعريف کرده بود و بنا نهاد... چون چيز ديگري پياده شده بود... لذا مي گويند حکومت اسلامي قادر نبود و نيست!!
    در مورد 2) نظر بنده هم همين بود.
    در مورد بند 3) نيز در صورتي که واقعيت خارجي نيز داشته باشد، پس به اين نتيجه مي توان رسيد که جمهوريت و دموکراسي خاتمه اش به کجا خواهد رسيد، لذا بطلانش(حزب) ثابت است. مردمگرايي و اهميت به توده مردم در هيچ دين و آيين و مکتبي به جز اسلام(اديان) تعريف و نمود خارجي نداشته که در عمل هم اثبات شده است.. حداقل در يک مدت زمان کوتاه...
    پس انتخاباتي که احزاب قدرت طلب، بانيان برقراريش باشند سرانجامش مشخص است...
    در مورد 5) لزوماً بنا نيست که احزاب مسئوليت نظارت بر مسئولين و يا ديگر احزاب را داشته باشند و اگر هم اينان، نظارت کنندگان بر اين مفاسد سياسي و حاکميتي باشند نتيجه اش مي شود نظارت يک عده قدرت طلب بر يک عده قدرت طلب ديگر... لذا باز خاستگاه رانت و رشوه و عوامفريبي و... است.

    پاسخ

    شايد پرسش هايي که براي علي آقا پيش آمده براي خواننده هاي ديگر هم پيش آمده باشد. مطلب کوتاهي که درپي آمده در پاسخ به به اين پرسش ها است: 1- همان اصولي که دموکراسي را به ما پيشنهاد کرده و کشور و مسؤولين ما هم پذيرفته اند، تحزّب را نيز يکي از ابزار هاي استقرار دموکراسي دانسته؛ که البته شما مي توانيد مانند بعضي ها اساساً آن را قبول نداشته باشيد يا به ظاهر و براي بستن دهان ياوه گويان حقوق بشري قبول کنيد، اما دُم و نوک شان را بچينيد تا نتوانند پاي شان را از گليم خودشان دراز تر کنند. 2- مباني ديني در باره ي دموکراسي، انسان و حق انتخاب او چه چيزي گفته؟ شما بفرماييد تا ماهم قبول کنيم. اگر ما حکومت اسلامي را تعريف مي کرديم و بعد (به قول شما) بر اساس سکولاريسم عمل نمي کرديم، بايد چه مي کرديم و امروز در چه موقعيتي بوديم؟ از يادداشت شما چنين بر مي آيد که پارلمان و انتخابات را قبول نداريد و سيستم خليفه اي را بر دموکراسي ترجيح مي دهيد. 3- اولاً قدرت طلبي يکي از نيروهاي فطري انسان است که خداوند آن را در نهاد همه قرار داده که بايد تربيت و به درستي از آن استفاده شود. ثانياً شما ظاهراً انتقال قدرت را با براندازي نظام و حکومت اشتباه گرفته ايد. انتقال قدرت توسط احزاب فقط درسطح دولت و قوه ي مجريه صورت مي گيرد نه در ارکان ديگر يک نظام. ثالثاً احزاب نقش نظارت – به معناي رسمي- بر احزاب يا دولت را ندارند. آن ها - مانند افراد ديگر و مردم يک کشور- شاهد و ناقدند و هرگاه فرصت دست بدهد در انتخابات شرکت مي کنند تا در صورت برنده شدن، از قدرت خود براي نيل به اهداف از پيش تعيين شده استفاده نمايند. 4- همان دستگاه هاي نظارتي که وظيفه ي نظارت بر اُرگان هاي مختلف يک نظام را دارند، بر روند کار احزاب نيز نظارت مي کنند. لذا وقتي احمال و سستي در نظارت وجود داشته باشد، فساد فراگير مي شود و ديگر اداره و مجلس و مسجد و شهرداري و حزب و ... نمي شناسد.
    + علي 
    باسلام و عرض ادب.
    احزاب در ايران قدرت مانور ندارند چون بايد خاستگاهشان ديني باشد و پيرو ولايت فقيه باشند وگرنه راهي براي ورود به قدرت نخواهد داشت.. به نظرم از کارکردهايي که از احزاب فرموديد فقط نقد قدرت يا حاکميت مي تواند از مشخصات يک حزب باشد.. که با توجه به سابقه اي که ديده ايم و در جامعه جهاني مي بينيم اين نقد قدرت و حاکميت، در راستاي خدمت به مردم و دموکراسي يا جمهور مداري نيست بلکه به خاطر رسيدن به قدرت است.. بقيه کارکردهاي قشنگ و دلفريبي که مطرح شد مي تواند در يک نظام سلطنتي هم باشد.. منتها فرقي که در اينجا وجود دارد اين است که شما در تعريف احزاب، اعضاي يک حزب را همه انسان هاي مصلح و مردم خواه تصور مي کنيد ولي در نظام بر فرض سلطنتي و تک حزبي يا نظامي مثل خودمان همه حاکمان بدذات و قدرت طلب و مردم فريب تصور مي شوند.. مثلاً حضور افراد گمنام منفي تلقي شده.. در حالي که اگر بر همان ساز و کار حزب هم وفادار باشيم.. يک فرد گمنام مي تواند متخصص، مدير ، متعهد و... باشد و توسط يک حزب برگزيده شود.. و يا حتي مستقل عمل کند و توسط نهادهاي نظارتي انتخاب شود... احزاب به راحتي توانايي دارند خاستگاه رانت و تمرکز قدرت و عوامفريبي، جنگ هاي قدرت و... باشند و بوده اند... بايد فکر و طرح نو دراندازيم... مويد باشيد
    پاسخ

    سلام. لازم مي دانم به ترتيب مرور يادداشت حضرتعالي، نکاتي را عرض کنم. 1- آنچه در مطلب شماره ي 4 در باره ي حزب گفته شده، نگاه ايده آل است نه آنچه در عمل اتفاق مي افتد؛ چه آن که بسياري مفاهيم در نظر، چيزي تعريف مي شوند و در عمل، چيز ديگري از کار در مي آيند. 2- اولاً چه کسي گفته خاستگاه احزاب بايد دين و ولايت فقيه باشد تا راهي براي فعاليت بيابد؟ ثانياً مگر احزابي که امروز در ايران فعاليت مي کنند خاستگاه شان دين و ولايت فقيه نيست؟ پس چرا به وظايف حزبي شان عمل نمي کنند؟ آيا فکر مي کنيد آن ها به وظايف خود واقف نيستند؟ 3- اگر نمي دانيد بدانيد که هدف اصلي هر حزب تصاحب قدرت است و بعضي صاحب نظران انتقال قدرت در بين احزاب را به کودتاي مسالمت آميز تعبير کرده اند. بقيه ي کارکردهاي احزاب نيز براي نيل به همين هدف انجام مي پذيرد. 4- شما از کجاي مطلب اينجانب برداشت کرده ايد که همه ي احزاب، مصلح و مردم خواهند و حاکمان – به ويژه در نظام ما- همه بدذات و قدرت طلب؟ 5- حضور افراد کمنام در رأس قدرت، زماني مي تواند اثرات منفي داشته باشد که اولاً انحصار قدرت در دست عده اي خاص باشد. ثانياً آن عده ي خاص خود را جوابگوي هيچ کسي نداند. اگر يادتان باشد در قسمت دوم مطلب انتخابات، يکي از اصول دموکراسي، شکستن آپارتايد قدرت است؛ اما زماني اين اتفاق به خوبي رخ مي نمايد که جامعه دموکراتيک و داراي احزاب فعال باشد نه در يک فضاي شبه دموکراتيک و تک صدايي. 5- هر فرد يا پست يا حزب سياسي که از دسترس تيغ و ديد نظارت دور بماند مي تواند خاستگاه رانت، تمرکز قدرت، عوامفريبي، جنگ قدرت، طغيان، خودسري و ديکتاتوري باشد و هيچ استثنايي در اين اصل وجود ندارد.